درباره ما

آیا ابو بکر مشاور نظامی پیامبر صلی الله علیه و‌آله بوده است؟
کد سؤال: ۱۰۳۹۵خلفا »ابوبکر »نقد ادله خلافت ( ابوبکر و ... ) از دیدگاه اهل سنت
تعداد بازدید: ۱۳۸۱
آیا ابو بکر مشاور نظامی پیامبر صلی الله علیه و‌آله بوده است؟

توضيح سؤال:

آيا صحيح است که ابوبکر در جنگها مشاور نظامي پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله) بوده اند؟ خواهشمندم بيان بفرماييد. با تشکر

پاسخ اجمالي:

بر اساس آيات قرآن کريم و روايات معصومين (عليهم السلام) رسول خدا (صلي الله عليه و آله ) همواره با اصحاب خود چه در امور نظامي و چه در ديگر امور دنيوي مشورت مي کرد.

گاهي در محافل عمومي وقتي با اصحاب خود مشورت مي نمود، ابوبکر و عمر نيز حاضر بودند و اظهار نظر مي کردند . عده‌اي با استناد به اين اظهار نظرها که حتي مورد توجه پيامبر صلي الله عليه وآله نيز قرار نگرفته است، تلاش مي‌کنند ثابت کنند که ابوبکر و عمر از ديگران براي جانشيني رسول خدا صلي الله عليه وآله شايسته‌تر بوده اند؛ در حاليکه اين مشورت‌ها؛ حتي اگر مورد موافقت رسول خدا نيز قرار مي‌گرفت، فضيلتي را براي طرف مشورت شده ثابت نمي‌کند؛ زيرا :

اولا: بسياري از افراد عادي و حتي عده اي از منافقان مانند عبد الله ابن ابي که از سران منافقين مدينه به شمار مي‌رفت، مورد مشاوره رسول خدا (صلي الله عليه و آله) قرار گرفته اند؛ بنابر اين اگر مشورت دادن فضليت بود بايد در تاريخ از اين افراد هم به بزرگي ياد مي شد؛ در حاليکه اين گونه نيست.

ثانياً: پيامبر (صلي الله عليه و آله) عقل کل عالم هستي مي باشد و با وحي نيز در ارتباط بود؛ لذا مشورت هاي آن حضرت به خاطر آزمايش و گاهي براي آموزش اصحابش بوده است نه چيز ديگر.

ثالثاً: بر فرض اينکه مشورت دادن فضيلتي را براي مشاور ثابت کند، مشورت دادن ابوبکر وقتي براي او مفيد فايده است که به آن عمل شود؛ در حاليکه تاريخ گواهي مي دهد پيامبر (صلي الله عليه و آله) نه تنها به مشورت ابوبکر عمل نکرده است، بلکه در موارد گوناگون از مشورت او اعراض نموده است.

پاسخ تفصيلي: مقدمه :

بر اساس برخي از آيات قرآن، رسول خدا (صلي الله عليه وآله) با اصحاب و يارانش در رابطه با جنگ و ساير امور مربوط به مردم، مشورت مي نمود:

فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِين

پس به [بركت] رحمت الهى با آنان نرمخو [و پرمهر] شدى و اگر تندخو و سختدل بودى قطعا از پيرامون تو پراكنده مى‏شدند پس از آنان درگذر و برايشان آمرزش بخواه و در كار[ها] با آنان مشورت كن و چون تصميم گرفتى بر خدا توكل كن زيرا خداوند توكل‏كنندگان را دوست مى‏دارد.

آل عمران آيه ۱۵۹

امام رضا(عليه السلام) نيز در باره سيره مشورتي حضرت با اصحابش چنين مي‌فرمايد:

إِنَ‏ رَسُولَ اللَّهِ(ص) کَانَ‏ يسْتَشِيرُ أَصْحَابَهُ ثُمَّ يعْزِمُ عَلَى مَا يرِيد.

شيخ حرّ عاملى، وسائل الشيعه، ج ۱۲، ص ۴۴، مؤسسة آل البيت عليهم السلام، قم، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.‏

رسول‏ خدا(ص) با يارانش مشورت مى ‏فرمود و آن ‏گاه تصميم‏ نهايى را بر اساس صلاحديد خود، مى ‏گرفت.

گاهي در محافل عمومي وقتي رسول خدا صلي الله عليه وآله با اصحاب خود مشورت مي نمود، ابوبکر و عمر نيز حاضر بودند و اظهار نظر مي کردند. كه بعضي بر اساس اين اظهار نظرها به دنبال فضيلت و برتري ابوبكر بر ديگران هستند و بر اين اساس ابوبکر و عمر از ديگران براي جانشيني رسول خدا صلي الله عليه وآله شايسته‌ترند. به عبارت ديگر ، مدافعان اين نظريه بر اين باورند که لازمه مشورت دادن ابوبکر در امور نظامي، قدرت مديريت و مشاركت در جنگ‌هاي بسيار و لازمه مشاركت در جنگ‌هاي بسيار در آن زمان شجاعت است؛ بنابراين ابوبکر فردي شجاع و مدبر بود. ابن تيميه ابوبکر و عمر را تنها مشاور پيامبر (صلي الله عليه و آله) معرفي مي کند:

وبقي القسم الثاني وهو الرأي والمشورة فوجدناه خالصا لأبي بكر ثم لعمر ... كان أبو بكر معه لا يفارقه إيثارا من النبي صلى الله عليه وسلم له بذلك واستظهارا برأيه في الحرب وأنسا بمكانه ثم كان عمر ربما شورك في ذلك

الحراني، أحمد بن عبد الحليم بن تيمية أبو العباس (متوفاي۷۲۸هـ)، منهاج السنة النبوية، ج ۸ ، ص ۸۷-۸۸، تحقيق د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، ۱۴۰۶هـ.

رأي و مشورت دادن به پيامبر (صلي الله عليه و آله) تنها اختصاص به ابوبکر وعمر داشت... ابوبکر همواره همراه پيامبر (صلي الله عليه و آله) بود و از آن حضرت جدا نمي شد؛ و اين به جهت ايثار رسول خدا (صلي الله عليه و آله) نسبت به او و استفاده از نظرات او در جنگ و مأنوس بودن با وي بود. گاه عمر نيز در اين امور شرکت مي کرد.

با دقت در تاريخ در مي يابيم که اين مطلب ادعايي بيش نيست زيرا علاوه بر اينکه پيامبر (صلي الله عليه و آله ) با بسياري از اصحاب خود حتي منافقين مشورت نموده اند، از نظر ابوبکر روي برگردانده و بر خلاف آن عمل نموده است.

در ادامه پس از بررسي اهداف پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله از مشورت با اصحاب، ضمن چند مرحله به بررسي موارد فوق مي پر دازيم :

اهداف پيامبر (صلي الله عليه و آله) از مشورت

نبي مکرم اسلام (صلي الله عليه و آله) با وجود داشتن علم لدني، عصمت، ارتباط با وحي ، نياز به مشورت نداشت؛ بنابر اين در اين بخش در صدد بيان علت مشورت نمودن رسول خدا (صلي الله عليه و آله) با اصحابشان هستيم:

الف : آزمايش اصحاب:

از جمله علت هايي که براي مشورت خواستن پيامبر صلي الله عليه و آله بيان شده ، آزمايش اصحاب مي باشد؛ چنانکه مرحوم طبرسي در اين باره چنين مي نويسد:

ثالثها : إن ذلك ليمتحنهم بالمشاورة ، ليتميز الناصح من الغاش.

تفسير مجمع البيان - الشيخ الطبرسي - ج ۲ ص ۴۲۸

مشورت آن حضرت به خاطر امتحان کردن اصحاب و مشخص کردن سره از ناسره بود.

آيت الله مکارم شيرازي نيز در تفسير نمونه در اين باره چنين مي نويسد:

يكى ديگر از فوائد مشورت اين است كه انسان ارزش شخصيت افراد و ميزان دوستى و دشمنى آنها را با خود درك خواهد كرد و اين شناسايى راه را براى پيروزى او هموار مى‏كند و شايد مشورتهاى پيامبر (صلي الله عليه و آله) با آن قدرت فكرى و فوق العاده‏اى كه در حضرتش وجود داشت، بخاطر مجموع اين جهات بوده است.

تفسير نمونه، ج‏۳، ۱۴۵

ب: آموزش اصحاب:

هدف ديگر از مشورت، بيان ضرورت آن و آموزش دادن به عموم مردم است. حسن بصري که يکي از تابعين و از بزرگان اهل سنت مي باشد، بر اين باور است :

عن الحسن في قوله وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ قال قد علم الله أنه ما به إليهم من حاجة و لكن أراد أن يستن به من بعده‏

مراد از «شاورهم في الامر» اين است که خداوند مي داند که رسول خدا (صلي الله عليه و آله) احتياج به مشورت آنان ندارد و لکن مي خواهد اين کار (مشورت کردن) بعد از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) سنت و روش گردد.

سنن سعيد بن منصور، ج۳، ص ۱۰۹۸، الوفاة: ۲۲۷، دار العصيمي - الرياض - ۱۴۱۴ ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. سعد بن عبد الله بن عبد العزيز آل حميد؛

تفسير ابن أبي حاتم، ج۳، ص ۸۰۱،عبد الرحمن بن محمد بن إدريس الرازي الوفاة: ۳۲۷ ، المكتبة العصرية - صيدا ، تحقيق : أسعد محمد الطيب.

مرحوم طبرسي از مفسرين و علماي بزرگ شيعه، در اين باره چنين مي نويسد:

وثانيها : إن ذلك لتقتدي به أمته في المشاورة ، ولم يروها نقيصة ، كما مدحوا بأن أمرهم شورى بينهم ، عن سفيان بن عيينة .

سفيان بن عيينه مي گويد: عمل آن حضرت براي آموزش به اصحاب بود که به ايشان اقتدا کنند و مشورت را زشت نشمارند، همانگونه که خداوند مسلمانان را در قرآن اين گونه مدح نموده است« كارهايشان به صورت مشورت در ميان آنهاست‏».

الطبرسي، أبي علي الفضل بن الحسن (متوفاى۵۴۸هـ)، تفسير مجمع البيان، ، ج ۲ ص ۴۲۸، تحقيق: لجنة من العلماء والمحققين الأخصائيين، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات ـ بيروت، الطبعة الأولى، ۱۴۱۵هـ ـ ۱۹۹۵م.

علامه طباطبائي از مفسرين و علماي بزرگ شيعه نيز در اين باره چنين مي آورد:

و قوله: «فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ» إنما سيق ليكون إمضاء لسيرته (ص) فإنه كذلك كان يفعل، و قد شاورهم في أمر القتال قبيل يوم أحد، و فيه إشعار بأنه إنما يفعل ما يؤمر و الله سبحانه عن فعله راض‏.

اين جمله براى اين آمده كه سيره رسول خدا (صلي الله عليه و آله) را امضا كرده باشد، چون آن جناب قبلا هم همين طور رفتار مى‏كرده ، به شهادت اينكه اندكى قبل از وقوع جنگ احد با آنان مشورت كرد و در اين جمله اشعار و اعلان است بر اينکه پپامبر (صلي الله عليه و آله) به آنچه امر مي شد انجام مي داد و خداوند سبحان نيز از کاريش راضي بود.

الميزان فى تفسير القرآن‏، ج‏۴، ص ۵۷ طباطبايى، سيد محمد حسين‏، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم‏.

ج: تأليف قلوب اصحاب:

يکي ديگر از غرض هاي که برخي از مفسران اهل سنت براي مشورت رسول خدا صلي الله عليه و آله بيان کرده اند خشنودي اصحاب مي باشد.

زمخشري از علماي اهل سنت در تفسير آيه «وشاورهم في الأمر»، مي نويسد:

في امر الحرب ونحوه مما لم ينزل عليك فيه وحي لتستظهر برأيهم ولما فيه من تطييب نفوسهم والرفع من أقدارهم

مشورت خواستن از اصحاب در اموري جنگي و مانند آن و اموري است که درباره آنها وحي نازل نشده؛ براي اين كه نظر آنها را به دست آورده و آنان را خشنود سازد و جايگاه [نظامي آنها] را محترم شمرد.

الكشاف عن حقائق التنزيل وعيون الأقاويل في وجوه التأويل، ج۱، ص ۴۵۹ ، أبو القاسم محمود بن عمر الزمخشري الخوارزمي الوفاة: ۵۳۸ ، دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق : عبد الرزاق المهدي.

ابن کثير از علما و مفسرين به نام اهل سنت، نيز در اين باره چنين مي نويسد:

... وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ و لذلك كان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم يشاور أصحابه في الأمر إذا حدث تطييبا لقلوبهم ليكون أنشط لهم فيما يفعلونه، كما شاورهم يوم بدر في الذهاب إلى العير.

با آنها در كارها مشوت كن؛ به خاطر همين گفتار خداوند، رسول خدا (صلي الله عليه و آله) در اموري که پيش مي آمد، براي خشنودي اصحاب با [بعضي از] آنها مشورت مي کرد؛ تا در کار هايشان نشاط بيشتري داشته باشند؛ چنانکه در روز بدر براي رفتن به سوي كاروان [مشركان] با آن ها مشورت نمود.

تفسير القرآن العظيم‏، ج‏۲، ص ۱۳۱، ابن كثير، اسماعيل بن عمر، دار الكتب العلمية، بيروت‏، ۱۴۱۹ ق‏، تحقيق: محمد حسين شمس الدين‏.

با توجه به مطالب فوق به خوبي به دست آيد که مشورت نمودن رسول خدا (صلي الله عليه وآله) با اصحاب و يا اظهار نظر کردن آنها نزد ايشان، دلالت بر فضيلت مشاور نمي کند؛ زيرا هدف آن حضرت ، آموزش ، آزمايش و خشنود كردن آن ها و نهايتاً محترم شمردن جايگاه نظامي آنان مي باشد؛ بنابراين از اين مشورت ها امتيازي مبني بر دارا بودن شرايط خلافت و رهبري جامعه به دست نمي آيد.

حال در ادامه به موارد مشورت پيامبر (صلي الله عليه و آله) با افراد مختلف

مي پردازيم:

موارد مشورت پيامبر (صلي الله عليه و آله):

با مراجعه به تاريخ در مي يابيم که رسول خدا (صلي الله عليه و آله) با افراد زيادي حتي منافقين مشورت نموده است . ابوبکر نيز يکي از افرادي است که گاه حضرت رسول صلي الله عليه و آله از او نظر خواسته است. در ذيل به عنوان نمونه تعدادي از مشورت هاي آن حضرت را ذکر مي کنيم:

۱. منافقين در حلقه مشورتي رسول خدا (صلي الله عليه و آله)

همان طوذ كه در قبل اشاره نموديم، در موارد مشورتي رسول خدا (صلي الله عليه و آله)، مشورت با منافقين نيز وجود دارد که مشورت با عبد الله ابن ابي رئيس منافقين مکه از جمله آن موارد است. ابن اسحاق در جريان جنگ احد با سند صحيح نقل مي کند رسول خدا (صلي الله عليه و آله) در مورد نحوه جنگ از افراد مشورت خواست، عبد الله ابن اُبي منافق از جمله افرادي بود که در اين زمينه اظهار نظر كرد:

أخبرنا عبد الله بن الحسن الحراني قال حدثنا النفيلي قال نا محمد بن سلمة عن محمد بن اسحاق: ... قال وكان رأى عبد الله ابن أبي بن سلول مع رأى رسول الله صلى الله عليه وسلم ، يرى رأيه في ذلك ، وألا يخرج إليهم ، وكان رسول الله صلى الله عليه وسلم يكره الخروج ، فقال رجال من المسلمين ، ممن أكرم الله بالشهادة يوم أحد وغيره ، ممن كان فاتته بدر : يا رسول الله ، اخرج بنا إلى أعدائنا ، لا يرون أنا جبنا عنه وضعفنا ؟ فقال عبد الله بن أبي [ بن سلول ] : يا رسول الله ، أقم بالمدينة لا تخرج إليهم ، فوالله ما خرجنا منها إلى عدو لنا قط إلا أصاب منا ، ولا دخلها علينا إلا أصبنا منه فدعهم يا رسول الله ، فإن أقاموا أقاموا بشر محبس ، وإن دخلوا قاتلهم الرجال في وجههم ، ورماهم النساء والصبيان بالحجارة من فوقهم ، وإن رجعوا رجعوا خائبين كما جاءوا ...

... نظر عبد اللّه بن أبىّ با رسول خدا (صلي الله عليه و آله) اين بود که از شهر خارج نشوند؛ اما عده اي از مسلمانان که خداوند آن ها در جنگ احد و غير آن بواسطه شهادت گرامي داشت، و نتوانسته بودند در جنگ بدر شرکت کنند، گفتند يا رسول اللّه ما بايد از شهر خارج شويم؛ تا دشمنان فکر نکنند که ما ترسيده ايم و ضعيف هستيم؛ اما عبد الله بن ابي بن سلول گفت: يا رسول الله (صلي الله عليه و آله) در مدينه بمان و بيرون مرو چون ما تجربه کرده‏ايم که هر گاه دشمنى به شهر ما حمله کرده اگر بيرون رفته‏ايم بر ما پيروز شده‏اند و چون در شهر مانده‏ايم آنها را شکست داده‏ايم، اکنون نيز قريش را به حال خود واگذار تا اگر در جاى خود بمانند که در تنگنائى سخت دچار شوند، و اگر به شهر بريزند مردان از جلو با آنها جنگ کنند و زنان و بچه ها از روى بام ها آنان را سنگسار کنند و بالاخره ناچار شوند از همان راهى که آمده‏اند سرافکنده بازگردند...

محمد بن إسحاق بن يسار، وفات : ۱۵۱، سيرة ابن إسحاق، ج ۱ص ،۳۰۳ ، تحقيق : محمد حميد الله، چاپخانه : معهد الدراسات والأبحاث للتعريف، ناشر : معهد الدراسات والأبحاث للتعريف

با توجه به مطلب فوق به خوبي به دست مي آيد که افرادي مثل عبد الله ابن ابي که همگان به منافق بودنش اعتراف دارند نيز به آن حضرت مشورت مي داد.

بررسي سند روايت فوق:

براي اطمنان به صحت سند اين روايت ما هريک از روات اين روايت را مورد بررسي سندي قرار مي دهيم :

محمد بن اسحاق :

ابن حجر عسقلاني در باره صدوق بودن ايشان چنين مي نويسد:

محمد بن إسحاق بن يسار أبو بكر المطلبي مولاهم المدني نزيل العراق إمام المغازي صدوق

محمد ابن اسحاق بن يسار جنگ شناس و صدوق مي باشد.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى۸۵۲هـ)، تقريب التهذيب، ج۱ ص۴۶۷، تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشيد - سوريا، الطبعة: الأولى، ۱۴۰۶ - ۱۹۸۶.

دهبي يکي ديگر از علماي رجالي اهل سنت در باره ايشان در کتاب ميزان الاعتدالش چنين مي آورد:

محمد بن إسحاق بن يسار أبو بكر المخرمي مولاهم المدني أحد الأئمة الأعلام

محمد ابن اسحاق يکي از پيشوايان بزرگ مي باشد.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى۷۴۸ هـ)، ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج۶ ص۵۶ ، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، ۱۹۹۵م.

محمد بن سلمه الحراني:

يکي ديگر از روات اين حديث محمد بن سلمه مي باشد، ذهبي در باره توثيق ايشان چنين مي آورد:

محمد بن سلمة الحراني مولى باهلة ... قال بن سعد ثقة عالم له فضل ورواية وفتوى.

محمد بن سلمه ثقه است و عالم است که داراي فضل، روايت و فتوا مي باشد.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى ۷۴۸ هـ)، الكاشف في معرفة من له رواية في الكتب الستة، ج۲ ص۱۷۵، تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامية، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۳هـ - ۱۹۹۲م.

عبد الله بن محمد بن علي بن نفيل:

يکي ديگر از روات اين روايت عبد الله بن محمد بن علي النفيلي مي باشد ابن حجر در باره توثيق ايشان چنين مي آورد:

عبد الله بن محمد بن علي ... النفيلي الحراني ثقة حافظ من كبار العاشرة .

عبد الله بن محمد بن علي النفيلي ثقه و حافظ و از بزرگان ده گانه مي باشد.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى۸۵۲هـ)، تقريب التهذيب، ج۱ ص، ۳۲۱ ، تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشيد - سوريا، الطبعة: الأولى، ۱۴۰۶ - ۱۹۸۶.

ذهبي نيز در باره ايشان چنين مي آورد:

عبد الله بن محمد بن علي بن نفيل الحافظ أبو جعفر النفيلي الحراني ... قال أبو داود ما رأيت أحفظ منه وكان أحمد يعظمه وقال بن واره هو من أركان الدين.

ابو دواد مي گويد: من حافظ تر از ايشان نديدم، احمد همواره ايشان را تعظيم برزگ مي شمرد. و بن واره گفته است که ايشان از رکان دين مي باشد.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى ۷۴۸ هـ)، الكاشف في معرفة من له رواية في الكتب الستة، ج۱ ص۵۹۵، تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامية، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۳هـ - ۱۹۹۲م.

عبد الله بن الحسن الحراني:

يکي ديگر از روات اين حديث، عبد الله بن حسن حراني مي باشد، ابن حجر در توثيق ايشان چنين مي آورد:

وأبو شعيب عبد الله بن الحسن الحراني وآخرون قال أبو حاتم ثقة

ابو حاتم در باره ابوشعيب عبد الله بن حسن حراني مي گويد: ايشان ثقه مي باشد.

تهذيب التهذيب، ج ۱۰، ص ۳۴۲ ،

در کتاب لسان الميزانش نيز در باره صدوق و ثقه بودنش چنين مي نويسد:

عبد الله بن الحسن أبو شعيب الحراني معمر صدوق روى عن البابلتي وعفان قال الدارقطني ثقة مأمون.

عبد الله بن الحسن حراني عمرش به طولاني داشت و صدوق مي باشد و دار قطني گفته است، ثقه و امين مي باشد.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى۸۵۲ هـ)، لسان الميزان، ج۳ ص،۲۷۱، تحقيق: دائرة المعرف النظامية - الهند، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۶هـ ۱۹۸۶م.

۲. مشورت کردن رسول خدا (صلي الله عليه و آله ) با افراد ناشناس

چنانکه در جريان جنگ احد و مشورت دادن عبد الله ابن ابي به رسول خدا (صلي الله عليه و آله) ملاحظه فرموديد، کسانيکه نظرشان خروج از مدينه بود و مشورت شان نيز پذيرفته شد يک عده از اصحاب عادي رسول الله (صلي الله عليه و آله) بودند که نامي از آن ها به ميان نيامده است.

۳. مشورت رسول خدا (صلي الله عليه و آله) با صحابه و اظهار نظر آنان

يکي از کسانيکه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) همواره به مشورتش عمل مي کرد، حضرت علي (عليه السلام) مي باشد؛ چنانکه در جريان نزول آيه نجوا رسول خدا( صلي الله عليه و آله ) درمورد تعيين مقدار صدقه از حضرت مشورت خواست و به آن عمل نمود:

عن علي بن أبي طالب قال : لما نزلت ( إذا ناجيتم الرسول فقدموا بين يدي نجواكم صدقة ) قال رسول الله صلى الله عليه وآله : ما تقول ؟ ( أيكفي ) دينار ؟ قلت : لا يطيقونه . قال : فكم ؟ قال : إنك لزهيد . فنزلت ( أأشفقتم أن تقدموا بين يدي نجواكم صدقات ) الآية ، قال علي : فبي خفف عن هذه الأمة ...

حضرت علي (عليه السلام) مي فرمايد وقتي آيه أذا ناجيتم الرسول و... نازل شد رسول خدا (صلي الله عليه و آله) بمن فرمود چه مي گوي در مقدار صدقه آيا يک دينار کفايت مي کند، من گفتم اين ها طاقت يک دينار را ندارند، رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود: پس چه مقدار، گفتم يک دانه جو، رسول خدا (صلي الله عليه و آله) چقدر شما (علي جان) رو گردان از دنيا هستي. در اين هنگام بود که آيه اشفقتم ان تقدموا و... نازل شد. حضرت علي عليه السلام فرمود: من کسي هستم که خداوند بواسطه من تخفيف بر اين امت قائل شد....

حسکاني، عبيد الله بن عبدالله، شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، محقق و مصحح: محمودى، محمدباقر، ج ۲، ص ۳۱۵، التابعة لوزارة الثقافة و الإرشاد الإسلامي، مجمع إحياء الثقافة الإسلامية، تهران، چاپ اول، ۱۴۱۱ق.

در جريان جنگ بدر حباب بن منذر به رسول خدا گفت براي جنگ به خارج از شهر برويم. تفصيل اين ماجرا را ابن سعد چنين نقل مي کند:

قال الحباب بن المنذر يا رسول الله إن هذا المكان الذي أنت به ليس بمنزل انطلق بنا إلى أدنى ماء إلى القوم فإني عالم بها وبقلبها بها قليب قد عرفت عذوبة مائه لا ينزح ثم نبني عليه حوضا فنشرب ونقاتل ونعور ما سواه من القلب فنزل جبريل على رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال الرأي ما أشار به الحباب فنهض رسول الله صلى الله عليه وسلم ففعل ذلك.

حباب بن منذر گفت: اي رسول خدا(صلي الله عليه و آله) اين مکاني که شما در آن ايستاده اي ما را به نزديک ترين (چاه) آب دشمن نمي رساند، من به اين منطقه و چاه هاي آن آگاهي دارم در اينجا چاه هاي است که مي دانم آب شان گوارا است و حفر نشده اند، مي توانيم بر روي آن ها حوضي درست کنيم و از آب آن بنوشيم و با دشمن بجنگيم و چاه هاي ديگر را بپوشانيم. جبرئيل نازل شد و گفت: رأي و نظر صحيح همان است که حباب اشاره نمود؛ رسول خدا نيز اصحاب را جمع نمود و همين کار را کردند.

الطبقات الكبرى ، ج۲ ، ص ۱۵، محمد بن سعد الوفاة : ۲۳۰ه.ق ، دار صادر، بيروت.

همانطور که ملاحظه نموديد، در اين جا رسول خدا (صلي الله عليه و آله) بر اساس وحي الهي به نظر حباب عمل نمود.

آنجايي که صحابه به درستي و از روي علم به حضرت مشورت مي دادند ، حضرت به آن عمل مي کرد؛ چنانکه در جريان جنگ خندق حضرت به مشاوره سلمان فارسي عمل نمود :

فأما تسميتها الخندق فلأجل الخندق الذي حفر حول المدينة بأمر النبي صلى الله عليه وسلم وكان الذي أشار بذلك سلمان فيما ذكره أصحاب المغازي منهم أبو معشر قال قال سلمان للنبي صلى الله عليه وسلم إنا كنا بفارس إذا حوصرنا خندقنا علينا فأمر النبي صلى الله عليه وسلم بحفر الخندق حول المدينة وعمل فيه بنفسه ترغيبا للمسلمين فسارعوا إلى عمله حتى فرغوا منه

دليل نامگذاري جنگ خندق به خاطر خندق است که اطراف شهر مدينه به دستور پيامبر (صلي الله عليه و آله) و با مشورت سلمان فارسي حفر شد. همانطوري که تاريخ نگاران جنگ هاي پيامبر صلي الله عليه و آله هماننده ابو معشر اين قضيه را ذکر نموده اند

سلمان فارسي به پيامبر (صلي الله عليه و آله) عرضه داشت: اي رسول خدا ما وقتي در سر زمين فارس بوديم زماني که محاصره مي شديم، گودال حفر مي کرديم. در پي پشنهاد سلمان، رسول خدا (صلي الله عليه و آله) دستور داد اطراف مدينه خندق حفر کنند و خود حضرت نيز به خاطر تشويق شدن مسلمانان در اين عمل شرکت کرد و اصحاب نيز به سرعت در کندن خندق مشارکت کردند؛ تا اينکه کار به اتمام رسيد.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى۸۵۲ هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج ۷ ص ۳۰۱، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة - بيروت.

۴. اعراض رسول خدا از نظر بعضي از صحابه:

در برخي موارد که رسول خدا صلي الله عليه و آله از صحابه مشورت مي خواستند ابوبکر نيز نظر مي داد؛ اما تاريخ نشان مي دهد که رسول خدا (صلي الله عليه و آله ) همواره از نظرات او اعراض مي کرد و بر خلاف آن عمل کردند. در اينجا به جهت اختصار به ذکر دو مورد بسنده مي کنيم.

۱. اعراض در جنگ بدر:

يکي از موارد که رسول خدا صلي الله عليه و آله به طور صريح از مشورت ابوبکر اعراض نموده است در جريان جنگ بدر مي باشد؛ چنانکه مسلم بن حجاج نيشابوري در آن را چنين نقل مي کند:

عَنْ أَنَس، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم شَاوَرَ حِينَ بَلَغَهُ إِقْبَالُ أَبِي سُفْيَانَ قَالَ فَتَكَلَّمَ أَبُو بَكْر فَأَعْرَضَ عَنْهُ ثُمَّ تَكَلَّمَ عُمَرُ فَأَعْرَضَ عَنْهُ فَقَامَ سَعْدُ بْنُ عُبَادَةَ فَقَالَ إِيَّانَا تُرِيدُ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَوْ أَمَرْتَنَا أَنْ نُخِيضَهَا الْبَحْرَ لأَخَضْنَاهَا وَلَوْ أَمَرْتَنَا أَنْ نَضْرِبَ أَكْبَادَهَا إِلَى بَرْكِ الْغِمَادِ لَفَعَلْنَا - قَالَ - فَنَدَبَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم النَّاسَ فَانْطَلَقُوا حَتَّى نَزَلُوا بَدْرًا

أنس مى‌گويد: خبر بازگشت ابوسفيان به مدينه رسيد، رسول خدا (صلي الله عليه و آله) با اصحاب مشورت کرد،‌ ابوبكر سخن گفت؛ اما رسول خدا از وى روى برگرداند سپس عمر سخن گفت، رسول خدا از وى نيز روى برگرداند، سعد بن عباده به پاخواست و گفت: آيا نظر و رأى ما را مى‌خواهى اى رسول خدا؟ قسم به آن كه جانم در دست او است، اگر فرمانت صادر شود كه آنان را در دريا غرق كنيم، چنين خواهيم كرد و اگر بگويى با غلاف شمشير پهلوهاى آنان را نوازش دهيم، چنين خواهيم كرد. پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) پس از اين سخنان مردم را براى جنگيدن فراخواند تا آن كه در سرزمين بدر فرود آمدند.

النيسابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي۲۶۱هـ)، صحيح مسلم، ج ۵، ص ۱۷۰، ح۴۵۱۳، كتاب الجهاد والسير (المغازى )، باب غَزْوَةِ بَدْر، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

از اين روايت به خوبي استفاده مي شود که رسول خدا (صلي الله عليه و آله) از مشاوره ابوبکر و عمر اعراض کرد و به آن عمل نکرد.

۲. اعراض رسول خدا صلي الله عليه و آله در صلح حديبيه:

بعضي از علماي اهل سنت با استناد به روايتي از صحيح بخاري معتقدند که پيامبر صلي الله عليه و آله از ابوبکر مشورت خواست و به مشورت او عمل نمود. در ادامه پس از ذکر روايت به تحليل و بررسي آن مي پر دازيم:

حدثنا عبد اللَّهِ بن مُحَمَّدٍ حدثنا سُفْيَانُ قال سمعت الزُّهْرِيَّ حين حَدَّثَ هذا الحديث حَفِظْتُ بَعْضَهُ وَثَبَّتَنِي مَعْمَرٌ عن عُرْوَةَ بن الزُّبَيْرِ عن الْمِسْوَرِ بن مَخْرَمَةَ وَمَرْوَانَ بن الْحَكَمِ يَزِيدُ أَحَدُهُمَا على صَاحِبِهِ قالا خَرَجَ النبي صلى الله عليه وسلم عَامَ الْحُدَيْبِيَةِ في بِضْعَ عَشْرَةَ مِائَةً من أَصْحَابِهِ فلما أتى ذَا الْحُلَيْفَةِ قَلَّدَ الْهَدْيَ وَأَشْعَرَهُ وَأَحْرَمَ منها بِعُمْرَةٍ وَبَعَثَ عَيْنًا له من خُزَاعَةَ وَسَارَ النبي صلى الله عليه وسلم حتى كان بِغَدِيرِ الْأَشْطَاطِ أَتَاهُ عَيْنُهُ قال إِنَّ قُرَيْشًا جَمَعُوا لك جُمُوعًا وقد جَمَعُوا لك الْأَحَابِيشَ وَهُمْ مُقَاتِلُوكَ وَصَادُّوكَ عن الْبَيْتِ وَمَانِعُوكَ فقال أَشِيرُوا أَيُّهَا الناس عَلَيَّ أَتَرَوْنَ أَنْ أَمِيلَ إلى عِيَالِهِمْ وَذَرَارِيِّ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ يُرِيدُونَ أَنْ يَصُدُّونَا عن الْبَيْتِ فَإِنْ يَأْتُونَا كان الله عز وجل قد قَطَعَ عَيْنًا من الْمُشْرِكِينَ وَإِلَّا تَرَكْنَاهُمْ مَحْرُوبِينَ قال أبو بَكْرٍ يا رَسُولَ اللَّهِ خَرَجْتَ عَامِدًا لِهَذَا الْبَيْتِ لَا تُرِيدُ قَتْلَ أَحَدٍ ولا حَرْبَ أَحَدٍ فَتَوَجَّهْ له فَمَنْ صَدَّنَا عنه قَاتَلْنَاهُ قال امْضُوا على اسْمِ اللَّهِ

مسور بن مخرمه مي گويد: نبي اكرم (صلي الله عليه و آله) سال حديبيه با هزار و اندي از يارانش براه افتاد و هنگامي كه به ذوالحليفه رسيد، شتران هدي (شكرانة حج) را قلاده انداخت و كوهان هاي آنها را علامت گذاري كرد و از آنجا براي عمره، احرام بست. و جاسوسي از قبيلة خزاعه، فرستاد و به راهش ادامه داد تا اينكه به غدير اشطاط رسيد. در آنجا، جاسوس اش آمد و گفت: قريش، جمعيت كثيري، از جمله حبشي ها را گِرد آورده است. آنها بطور قطع با تو خواهند جنگيد و تو را از زيارت كعبه، باز خواهند داشت. رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود «اي مردم! نظر شما چيست؟ آيا دوست داريد به زن و فرزندان كساني كه ما را از زيارت كعبه باز ‌ مي‌دارند، حمله كنيم؟ اگر آنها آمدند (با ما مواجه شدند) گويا شر جاسوس از سرشان كوتاه شده است. (جاسوسي نفرستاده ايم). در غير اين صورت، آنها را در حالي كه غارت شده اند، ترك مي‌كنيم».

ابوبكر گفت: اي رسول خدا! شما به قصد زيارت كعبه، بيرون آمده ايد نه اينكه كسي را به قتل برساني و يا با كسي، بجنگي. پس بسوي كعبه، حركت كن. هر كس، مانع ما شد، با او مي جنگيم. رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: «با نام خدا، حركت كنيد».

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاى۲۵۶هـ)، صحيح البخاري، ج ۴، ص ۱۵۳۱، تحقيق: د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۷ - ۱۹۸۷.

طبراني معتقد است که رسول خدا صلي الله عليه و آله به مشورت ابوبکر عمل نموده است؛ لذا قبل از بيان روايت فوق عنوان که مي آورد د به صورت ذيل مي باشد:

ذكراختصاصه بالشورى بين يدي النبي صلى الله عليه وسلم وقبوله صلى الله عليه وسلم مشورته

يکي از ويژه گي هاي اختصاصي ابوبکر اين است که پيامبر صلي الله عليه و آله با او مشورت مي کرد و مشورتش را مي پذيرفت.

أحمد بن عبد الله بن محمد الطبري أبو جعفر الوفاة: ۶۹۴ ، الرياض النضرة في مناقب العشرة ، ج ۲، ص ۶۶ دار النشر : دار الغرب الإسلامي - بيروت - ۱۹۹۶ ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عيسى عبد الله محمد مانع الحميري

براي هرچه روشن تر شدن مطلب، ما به بررسي ادعاي وي مي پر دازيم:

ادعاي طبراني از سه جهت قابل بررسي مي باشد:

۱. پيامبر صلي الله عليه و آله فقط با ابوبکر مشورت مي کرد.

۲. پيامبر صلي الله عليه و آله فقط مشورت ابوبکر را مي پذيرفت.

۳. در اين روايت (روايت مورد استناد طبراني) پيامبر صلي الله عليه و آله نظر ابوبکر را پذيرفته است.

با بررسي دقيق روايات به اين نتيجه مي رسيم که هيچ يک از ادعاهاي طبراني صحيح نيست. اما در مورد ادعاي اول چنانکه در مطالب فوق گذشت، نبي مکرم اسلام صلي الله عليه و آله علاوه بر امير المومنين عليه السلام، با صحابه اي همچون سلمان و حباب بن منذر و ... مشورت نموده است. بنابر اين ادعاي نخست طبراني باطل است.

از طرفي همان طور كه گذشت، پيامبر صلي الله عليه و آله در بعضي موارد مشورت برخي از صحابه را قبول مي نمود که پذيرفتن مشورت امير المومنين عليه السلام در مساله صدقه و قبول نمودن مشورت سلمان در جنگ خندق و حفر آن، دليلي بر اين ادعا است. بنابر اين ادعاي دوم طبراني نيز باطل مي باشد.

ادعاي سوم طبراني نيز مردود است؛ زيرا در روايت مورد استناد او نظر ابوبکر اين بود که حرکت کنيم اگر سد راه ما شدند با آن ها بجنگيم. اين در حالي است که تاريخ عکس اين مطلب را به اثبات مي رساند؛ زيرا در ادامه وقتي مشرکين مقابل رسول خدا (صلي الله عليه و آله) و اصحابش ايستادند حضرت نه تنها با آن ها نجنگيد؛ بلکه صلح نامه معروف حديبيه را با آن ها امضاء نمود؛ چنانکه بخاري در کتابش به اين مطلب تصريح مي کند:

حدثني عبد اللَّهِ بن مُحَمَّدٍ حدثنا عبد الرَّزَّاقِ أخبرنا مَعْمَرٌ قال أخبرني الزُّهْرِيُّ قال أخبرني عُرْوَةُ بن الزُّبَيْرِ عن الْمِسْوَرِ بن مَخْرَمَةَ وَمَرْوَانَ يُصَدِّقُ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا حَدِيثَ صَاحِبِهِ قالا خَرَجَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم زَمَنَ الْحُدَيْبِيَةِ... فَدَعَا النبي صلى الله عليه وسلم الْكَاتِبَ فقال النبي صلى الله عليه وسلم بِسْمِ اللَّهِ الرحمن الرَّحِيمِ قال سُهَيْلٌ أَمَّا الرَّحْمَنُ فَوَاللَّهِ ما أَدْرِي ما هو وَلَكِنْ اكْتُبْ بِاسْمِكَ اللهم كما كُنْتَ تَكْتُبُ فقال الْمُسْلِمُونَ والله لَا نَكْتُبُهَا إلا بِسْمِ اللَّهِ الرحمن الرَّحِيمِ فقال النبي صلى الله عليه وسلم اكْتُبْ بِاسْمِكَ اللهم ثُمَّ قال هذا ما قَاضَى عليه مُحَمَّدٌ رسول اللَّهِ فقال سُهَيْلٌ والله لو كنا نَعْلَمُ أَنَّكَ رسول اللَّهِ ما صَدَدْنَاكَ عن الْبَيْتِ ولا قَاتَلْنَاكَ وَلَكِنْ اكْتُبْ محمد بن عبد اللَّهِ فقال النبي صلى الله عليه وسلم والله إني لَرَسُولُ اللَّهِ وَإِنْ كَذَّبْتُمُونِي اكْتُبْ محمد بن عبد اللَّهِ

مسور بن مخرمه و مروان ـ در حالي كه هر كدام از آنها، ديگري را تصديق مي نمود ـ مي گويند: در زمان صلح حديبيه، رسول خدا (ص) از مدينه حركت كرد. ...

رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) امير المومنين عليه السلام را صدا زدند و فرمودند: «بنويس بِسْم اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم». سهيل گفت: بخدا سوگند، نمي دانم كه رحمان چيست؟ بنويس: «باسمك اللّهم» همانطور كه در گذشته مي نوشتي. مسلمانان گفتند: سوگند به خدا كه چيزي جز «بِسْم اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم»، نمي نويسيم. نبي اكرم (صلي الله عليه و آله ) فرمود: «بنويس: باسمك اللّهم». سپس افزود: «اين، پيماني است كه محمد، رسول خدا بسته است» سهيل گفت: سوگند به خدا، اگر مي دانستيم كه تو رسول خدا هستي، تو را از زيارت خانة خدا منع نمي‌كرديم و با تو نمي جنگيديم. لكن بنويس: محمد بن عبد الله. نبي اكرم (صلي الله عليه و آله ) فرمود: «بخدا سوگند كه من، پيامبر خدا هستم اگر چه شما مرا تكذيب مي كنيد. بنويس: محمد بن عبد الله»...

محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: ۲۵۶، الجامع الصحيح المختصر، ج ۲، ص ۹۷۴ ۹۷۷، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - ۱۴۰۷ - ۱۹۸۷ ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا

روايت فوق به روشني بيان مي کند که رسول خدا (صلي الله عليه و آله ) به مشاوره ابوبکر گوش فرا نداد و با قريش به جنگ نپرداخت. بنابراين ادعاي طبراني نيز مورد قبول نيست.

از مجموع دو روايت فوق به دست مي­آيد که رسول خدا صلي الله عليه و آله نه تنها به طور اختصاصي ابوبکر را مشاور خود قرار نداده بود؛ بلکه از نظرات او روي گردان بود. حال بايد در ادامه بررسي كنيم كه بر اساس دستور خداوند در قرآن، پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله وظيفه داشت از چه كساني روي گردان باشد:

اعراض هاي پيامبر (صلي الله عليه و آله ) در قرآن:

خداوند در قرآن کريم در چند مورد به پيامبرش دستور اعراض مي دهد که در ذيل به آن ها مي پر دازيم:

۱. رويگرداني از جاهلان:

خداوند در سوره اعراف چنين مي فرمايد:

وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلين‏.

الأعراف/۱۹۹ .

و از جاهلان روى بگردان (و با آنان ستيزه مكن‏)

۲. رويگرداني از مشرکان:

خداوند در سوره انعام و حجر به اين مطلب تصريح مي کند:

اتَّبِعْ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ أَعْرِضْ عَنِ‏ الْمُشْرِكينَ‏

. الأنعام/۱۰۶ . و الحجر/۹۴ .

از آنچه كه از سوى پروردگارت بر تو وحى شده، پيروى كن! هيچ معبودى جز او نيست! و از مشركان، روى بگردان‏

۳. رويگرداني از کساني که از ياد خدا غافلند:

خداوند در سوره نجم به بيان اين مطلب مي پردازد:

فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِكْرِنا وَ لَمْ يُرِدْ إِلاَّ الْحَياةَ الدُّنْيا. ذَالِكَ مَبْلَغُهُم مِّنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدَى‏.

النجم/۲۹ -۳۰ .

حال كه چنين است از كسى كه از ياد ما روى مى‏گرداند و جز زندگى مادى دنيا را نمى‏طلبد، اعراض كن‏.

اين آخرين حدّ آگاهى آنهاست؛ پروردگار تو كسانى را كه از راه او گمراه شده‏اند بهتر مى‏شناسد، و (همچنين) هدايت‏يافتگان را از همه بهتر مى‏شناسد.

۴. اعراض از منافقان

وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَى مَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ رَأَيْتَ الْمُنَافِقِينَ يَصُدُّونَ عَنْكَ صُدُودًا (*) فَكَيْفَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ ثُمَّ جَاءُوكَ يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا إِحْسَانًا وَتَوْفِيقًا (*) أُولَئِكَ الَّذِينَ يَعْلَمُ اللَّهُ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَعِظْهُمْ وَقُلْ لَهُمْ فِي أَنْفُسِهِمْ قَوْلًا بَلِيغًا (*)

النساء/ ۶۱ – ۶۴.

و هنگامى كه به آنها گفته شود: «به سوى آنچه خداوند نازل كرده، و به سوى پيامبر بياييد»، منافقان را مى‏بينى كه (از قبول دعوت) تو، اعراض مى‏كنند! (*) پس چگونه وقتى به خاطر اعمالشان، گرفتار مصيبتى مى‏شوند، سپس به سراغ تو مى‏آيند، سوگند ياد مى‏كنند كه منظورِ (ما از بردنِ داورى نزد ديگران)، جز نيكى كردن و توافق (ميان طرفين نزاع،) نبوده است؟! (*) آنها كسانى هستند كه خدا، آنچه را در دل دارند، مى‏داند. از (مجازات) آنان صرف نظر كن! و آنها را اندرز ده! و با بيانى رسا، نتايج اعمالشان را به آنها گوشزد نما! (*) ما هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر براى اين كه به فرمان خدا، از وى اطاعت شود. و اگر اين مخالفان، هنگامى كه به خود ستم مى‏كردند (و فرمانهاى خدا را زير پا مى‏گذاردند)، به نزد تو مى‏آمدند و از خدا طلب آمرزش مى‏كردند و پيامبر هم براى آنها استغفار مى‏كرد خدا را توبه پذير ومهربان مى‏يافتند(*).

۵. اعراض از كفار

قُلْ يَوْمَ الْفَتْحِ لَا يَنْفَعُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِيمَانُهُمْ وَلَا هُمْ يُنْظَرُونَ (*) فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَانْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ (*)

السجدة/ ۲۹- ۳۰.

بگو: «روز پيروزى، ايمان آوردن، سودى به حال كافران نخواهد داشت و به آنها هيچ مهلت داده نمى‏شود!» (*) حال كه چنين است، از آنها روى بگردان و منتظر باش آنها نيز منتظرند! (تو منتظر رحمت خدا و آنها هم منتظر عذاب او!) (*)

باتوجه به مطالب فوق مي توان به خوبي نتيجه گرفت که اعراض رسول خدا (صلي الله عليه و آله ) از ابوبکر، ناشي از عدم تدبير ابوبکر و نداشتن درايت در امور نظامي مي باشد. بنابراين وقتي ابوبکر در امور نظامي فاقد توانايي است به طريق اولي صلاحيت اداره امور جامعه را ندارد و نمي تواند جانشين پيامبر صلي الله عليه و آله باشد. علاوه بر اينکه بر فرض کفايت نظامي نيز، وي صلاحيت جانشيني آن حضرت را نداشت؛ زيرا اولا خلافت الهي است و ثانيا صرف مديريت نظامي و حتي طرف مشورت پيامبر صلي الله عليه و آله بودن، دليل بر جانشيني افراد نمي تواند باشد؛ زيرا توانايي مديريت نظامي تنها بخشي از شئون حاکم جامعه مي باشد.

طرف مشورت شدن مساوي با شجاعت فرد نيست

به فرض اينکه ابوبکر در امور نظامي به رسول خدا (صلي الله عليه و آله ) مشورت داده باشد باز هم شجاعت ابوبکر ثابت نمي شود زيرا موارد متعددي در تاريخ نقل شده است که ابوبکر در جنگ ها شکست مي خورد و يا پا به فرار مي گذاشت.

۱. فرار ابوبکر در جنگ ها:

در اين زمينه روايات فراواني در مورد شکست ابوبکر در جنگ ها و فرار او وجود دارد ؛ براي ملاحظه تفصيلي مطالب در اين باره مي توانيد به آدرس ذيل مراجعه کنيد:

بررسي آيه «محمد رسول الله...» و تبرئه خلفاء از حمله به خانه حضرت زهرا (س)

۲. اعتراف علماي اهل سنت به عدم شجاعت ابوبكر:

وقتي به کتب علماي اهل سنت مراجعه مي کنيم يه درستي در مي يابيم که علماي اهل سنت اعتراف دارند که ابوبکر فرد جنگجو و شجاعي نبود.

استاد عبد الکريم مصري، از استادان دانشكده علوم تفسير در شهر رياض در سال ۱۹۷۳ م و ۱۹۷۵ م در باره شجاعت ابوبکر چنين مي گويد:

فأبوبكر لم يعرف عنه أنه كان ذا مكانة معروفة في مواقع القتال.

[در تاريخ] نيامده که ابوبکر در جنگ­ها جايگاه ويژه و شناخته شده‌اى داشته است.

الخطيب، عبد الكريم، عمر بن الخطاب، ص ۱۸۶، ط مصر،۱۹۶۱م

همچنين در جاي ديگر در اين باره مي نويسد:

فحسان ابن ثابت (رضي الله عنه) لم يكن من المحاربين المعدودين في ميادين الحرب والنضال، ومثله غير واحد من صحابة الرسول كأبي بكر، وعثمان....

حسان بن ثابت، و بسياري ديگر از صحابه همانند ابوبکر، عثمان و... از جنگ آوران ميدان جنگ و نبرد به شمار نيامده اند.

الخطيب، عبد الكريم‌، علي بن أبي طالب بقية النبوة وخاتم الخلافة، ص ۱۳۰ ـ ۱۳۳، ناشر: مطبعة السنة المحمدية، ط مصر، الطبعة الأولى، ۱۳۸۶هـ .

و به همين دليل ابن تيميه وقتي مى‌بيند ابوبکر و عمر در هيچ جنگى پيروز نبوده و حتي در جنگ‌هاى زمان رسول خدا فرار مي کردند، اينگونه مى‌گويد:

وأما القتال فيحتاج إلى التدبير والرأي ويحتاج إلى شجاعة القلب وإلى القتال باليد وهو إلى الرأي والشجاعة في القلب في الرأس المطاع أحوج منه إلى قوة البدن وأبو بكر وعمر رضي الله عنهما مقدمان في أنواع الجهاد غير قتال البدن.

الحراني، أحمد بن عبد الحليم بن تيمية أبو العباس (متوفاي۷۲۸هـ)، منهاج السنة النبوية،‌ ج ۸ ، ص ۸۶-۸۷، تحقيق د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، ۱۴۰۶هـ.

جنگ نياز به برنامه ريزي، ديدگاه سنجيده، شجاعت قلبي و پيکار با شميشر دارد و نياز جنگ به فرمانده شجاعي که فرمانش اطاعت مي شود، بيشتر از توان و نيروي بدني مي باشد و ابوبکر و عمر در امور نظامي و پيکار با شمشير سر رشته نداشتند و تنها توانايي انواع ديگر جهاد را داشته اند.

يا در جاى ديگر با تحريف در معناى «شجاعت » مى‌گويد:

إذا كانت الشجاعة المطلوبة من الأئمة شجاعة القلب، فلا ريب أن أبا بكر كان أشجع من عمر، وعمر أشجع من عثمان وعلي وطلحة والزبير، وكان يوم بدر مع النبي في العريش.

الحراني، أحمد بن عبد الحليم بن تيمية أبو العباس (متوفاي۷۲۸هـ)، منهاج السنة النبوية، ج ۸، ص ۷۹، تحقيق د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، ۱۴۰۶هـ.

اگر شجاعت مورد نياز رهبران، شجاعت قلبى باشد، پس شکى در اين نيست که ابوبکر از عمر شجاع تر بود و عمر نيز از عثمان و علي و طلحه و زبير شجاع تر بود؛ و او در روز بدر همراه با رسول خدا در خيمه نشسته بود!!!.

ابن تيميه در حالي ابوبكر و عمر را بر حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام مقدم مي كند که ابوبکر و عده اي از صحابه اين مطلب را قبول نداشتند.

نظر ابوبکر

چنانچه ابن حزم چنين مي نويسد:

قد صح أن أبا بكر الصديق رضي الله عنه خطب الناس حين ولي بعد موت رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال أيها الناس إني وليتكم ولست بخيركم فقد صح عنه رضي الله عنه أنه أعلن بحضرة جميع الصحابة رضي الله عنهم أنه ليس بخيرهم ولم ينكر هذا القول منهم أحد فدل على متابعتهم له ولا خلاف أنه ليس في أحد من الحاضرين لخطبته إنسان يقول فيه أحد من الناس أنه خير من أبي بكر إلا علي وابن مسعود وعمر ... ومما تبين أن أبا بكر رضي الله عنه لم يقل وليتكم ولست بخيركم إلا محقا صادقا لا تواضعا يقول فيه الباطل.

إبن حزم الأندلسي الظاهري، علي بن أحمد بن سعيد ابومحمد (متوفاى۴۵۶هـ)، الفصل في الملل والأهواء والنحل، ، ج ۴، صص ۱۰۵-۱۰۶، ناشر: مكتبة الخانجي، القاهرة.

امام حسن مجتبي عليه السلام

۶۹۳۶- أخبرنا الحسن بن سفيان حدثنا أبو بكر بن أبي شيبة حدثنا عبد الله بن نمير عن إسماعيل بن أبي خالد عن أبي إسحاق عن هبيرة بن يريم قال سمعت الحسن بن علي قام فخطب الناس فقال يا أيها الناس لقد فارقكم أمس رجل ما سبقه ولا يدركه الآخرون

التميمي البستي، محمد بن حبان بن أحمد ابوحاتم (متوفاى۳۵۴ هـ)، صحيح ابن حبان بترتيب ابن بلبان، ج ۱۵، ص ۳۸۳، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، ناشر:مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الثانية، ۱۴۱۴هـ ـ ۱۹۹۳م.

آيا امير مؤمنان (عليه السلام) پيشگام اولين و آخرين است؟

امام حسن مجتبي عليه السلام و عمار بن ياسر

وهو عند عمار والحسن أفضل من أبي بكر وعمر

إبن حزم الأندلسي الظاهري، علي بن أحمد بن سعيد ابومحمد (متوفاى۴۵۶هـ)، الفصل في الملل والأهواء والنحل، ، ج ۴، ص ۱۰۶، ناشر: مكتبة الخانجي، القاهرة.

زبير و عمار و مقداد

وفي قصة الشورى أن جماعة من الصحابة كانوا يتشيعون لعلي ويرون استحقاقه على غيره ولما عدل به إلى سواه تأففوا من ذلك وأسفوا له مثل الزبير ومعه عمار بن ياسر والمقداد بن الأسود وغيرهم

الحضرمي، عبد الرحمن بن محمد بن خلدون (متوفاي۸۰۸ هـ)، تاريخ ابن خلدون، ج ۳، ص ۲۱۵، دار النشر : دار القلم – بيروت،‌ الطبعة : الخامسة ۱۹۸۴ طبق برنامه الجامع الكبير.

عبدالله بن مسعود

۱۰۹۷ حدثنا عبد الله قال حدثني جدي قثنا أبو قطن قثنا شعبة عن أبي إسحاق عن عبد الله بن يزيد عن علقمة عن عبد الله وهو بن مسعود قال كنا نتحدث ان أفضل أهل المدينة علي بن أبي طالب.

الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى۲۴۱هـ)، فضائل الصحابة، ج ۲، ص ۶۴۶، تحقيق د. وصي الله محمد عباس، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولى، ۱۴۰۳هـ ۱۹۸۳م.

اکثر علماي معتزله

قلت : أما قول ، أبي بكر : وليتكم ولست بخيركم فقد صدق عند كثير من أصحابنا ، لأن خيرهم علي بن أبي طالب رضي الله عنه.

إبن أبي‌الحديد المدائني المعتزلي، ابوحامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفاى۶۵۵ هـ)، شرح نهج البلاغة، ج ۱۷، ص ۹۰، تحقيق: محمد عبد الكريم النمري، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۸هـ - ۱۹۹۸م.

بنابر مطالب فوق قضاوت ابن تيميه کاملا بر خلاف واقع و بر اساس تعصب است.

نتيجه:

از مطالب فوق نتيجه مي گيريم که طبق دستور قرآن کريم رسول خدا (صلي الله عليه و آله) همواره با اصحابش مشورت مي كرد؛ اما اينکه جناب ابوبکر به حضرت در امور نظامي مشورت مي­داده ، صحيح نيست زيرا به گواه تاريخ ابوبکر در جنگها نيز جايگاهي نداشته است؛ در حاليکه مشاور نظامي بايد خود اهل جهاد باشد و اساسا وي فرد شجاعي نبود. و بر فرض اينكه مشورت داده باشد، هيچ فضيلتي براي وي به اثبات نمي رساند؛ زيرا اولا: همانطور كه بيان شد،‌ هدف پيامبر (صلي الله عليه و آله) از مشورت خواستن چيزي جز آزمايش و آموزش و يا خشنودي صحابه نبود و وقتي هدف اين باشد، مشورت دادن هيچ فضليتي را براي مشاور به اثبات نمي رساند. ثانيا : اگر مشورت دادن فضليت به حساب بيايد، طبيعتا ابن تيميه و هم فکرانش براي افراد عادي و منافقيني همچون عبدالله بن ابي که به آن حضرت مشورت مي دادند، نيز بايد فضيلت قائل باشند.

از طرفي قدرت مديريت ابوبكر را نيز ثابت نمي كند؛ زيرا اولا: اگر قرار باشد مشورت چيزي را ثابت كند بايد علماي اهل سنت ملتزم شوند كه اين مطالب بايد براي امثال عبد الله بن ابي ثابت شود در حالي كه به اين امر ملتزم نيستند.

ثانيا : موارد متعددي داريم كه پيامبر صلي الله عليه وآله ، ابوبكر را به عنوان مدير نمي شناخته و با وجود او افراد ديگر را به اين امر گماشته است. مثل اسامة بن زيد و....

*موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف)

* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
* کد امنیتی:
  

بازگشت