سؤال كننده : زهير بهزاد پور
وهابي هاي الجزاير مي گويند كه ما شيعيان مي گوييم كه جبرييل وحي را اشتباهي به جاي امام علي به حضرت محمد ( ص ) داد ، آيا اين مطلب صحت دارد ؟
از زمان هاي گذشته شيعه را متهم نموده اند كه معتقد است جبرئيل در جريان وحي خيانت كرده و به جاي آن كه رسالت را به علي بن ابي طالب ابلاغ كند آن را بر رسول خدا صلي الله عليه وآله ابلاغ نموده است. از اين رو بعد از سلام نمازشان سه بار دست خود را بالا مي برند و مي گويند: (خان الامين) .
از آيات شريف قرآن و احاديثي كه پيرامون آنها رسيده است روشن مي شود كه يهوديان معتقدند جبرئيل در ابلاغ رسالت خيانت نموده است زيرا خداوند به وي دستور داده بود نبوت را در دودمان اسرائيل قرار دهد لكن او بر خلاف فرمان خدا آن را در سلسله اسماعيل قرار داد. بنابراين گروه يهود جبرئيل را دشمن دانسته و جمله خان الأمين (جبرئيل خيانت نمود) را شعار خود قرار دادند و به همين خاطر قرآن در مقام انتقاد از آنان و اثبات بي پايگي سخنانشان جبرئيل را در آيه ذيل به عنوان فرشته امين و درست كار معرفي كرد:
َنزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلَي قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ شعراء آيه ۱۹۴،۱۹۳ .
روح امين جبرئيل قرآن را بر قلب تو نازل كرد تا از بيم دهندگان باشي.
و در آيه ديگر مي فرمايد:
قُلْ مَنْ كَانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَي قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَهُدًي وَبُشْرَي لِلْمُؤْمِنِينَ بقره آيه ۹۷
بگو: هر كس با جبرئيل دشمني ورزد آن فرشته گرامي به اذن خدا قرآن را بر قلب تو نازل نمود.
از آيات ياد شده و تفسير آنها به روشني استفاده مي شود كه گروه يهود جبرئيل را به علت هايي دشمن داشته او را فرشته عذاب مي ناميدند و به خيانت در ابلاغ رسالت متهم مي نمودند.
حدثنا القاسم ، قال : ثنا الحسين ، قال : حدثني حجاج ، عن ابن جريح ، قال : حدثني القاسم بن أبي بزة : أن يهود سألوا النبي ( ص) من صاحبه الذي ينزل عليه بالوحي ، فقال : جبريل . قالوا : فإنه عدو لا يأتي إلا بالحرب والشدة والقتال . فنزل : ( من كان عدوا لجبريل) الآية .
يهود از پيامبر سؤال كردند فرشته اي كه بر تو وحي نازل مي كند كيست ؟ پيامبر فرمود : جبرئيل يهود گفتند : او دشمن است جز با جنگ و شدت نازل نمي شود . پس آيه من كان عدوا لجبريل نازل شد .
جامع البيان طبري ج ۱ ص ۶۰۸، تفسير ابن كثير ج ۱ ص ۱۳۴ ، العجاب في بيان الاسباب ابن حجر عسقلاني ج ۱ ص ۲۸۹ ، به اين مضمون تفسير اللميزان علامه طباطبائي ج ۱ ص ۲۳۱
بنابراين ريشه شعار خان الأمين از خرافات قوم يهود سرچشمه گرفته است و برخي از نويسندگان جاهل كه با شيعه خصومت ديرينه دارند به طرح اين سخن برضد شيعه پرداخته و ناجوانمردانه اين اتهام را به شيعه نسبت مي دهند.
ابن تيميه مي گويد : يهود در صدد وارد كردن نقص و عيب بر جبرئيل برآمده و او را از بين ملائكه دشمن خود مي دانند همانگونه كه رافضه مي گويند: جبرئيل به اشتباه وحي را بر محمد نازل كرده است...
منهاج السنة النبويه ج۱ ص۶ ۸.
اين اتهام وهابيت ، ناشي از جهل آنان به معتقدات شيعه است ؛ زيرا اين موضوع اگر جزو اعمال عبادي باشد بايد در كتابهاي فقهي و يا رساله هاي عمليه ذكر شده باشد و حال آن كه هيچ اثري از اين قضيه در كتب روايي، فقهي ، تفسيري و تاريخي شيعه يافت نمي شود؛ بلكه آن چه در كتب فقهي شيعه آمده اين است كه نماز گزار بعد از پايان نماز سه بار دست خود را بالا مي برد و در هر دفعه تكبير مي گويد. براي هر چه روشن تر شدن قضيه، نظريه چند تن از فقهاي نامدار شيعه ذكر مي كنيم تا دروغگويي وهابيون براي همگان روشن شود.
فاذا سلم بما وصفناه فليرفع يديه حيال وجهه مستقبلا بظاهرهما وجهه و بباطنهما القبلة بالتكبير و يقول: الله اكبر ثم يخفض يديه الي نحو فخذيه و يرفعهما ثانية بالتكبير ثم يخفضهما و يرفعهما ثالثة بالتكبير ثم يخفضهما.
المقنعه ص ۱۱۴ باب ۹ كيفية الصلاة و صفته.
زماني كه سلام دهد به آن گونه اي كه توصيف كرديم بايد دستش را تا مقابل صورت به گونه اي كه روي دست به طرف صورت و كف دست به طرف قبله باشد بالا مي آورد و مي گويد الله اكبر سپس دستش را تا روي رانهايش پايين مي آورد و براي بار دوم بالا مي آورد و تكبير مي گويد سپس پايين مي آورد و دوباره بال مي آورد و تكتبير مي گويد سپس دستهايش را پايين مي آورد .
در اين كلام مي بينيم شيخ مفيد ره كه از قدماي علماي اماميه است هيچ سخني از آن نيت و اعتقاد به ميان نياورده است و اگر واجب يا مستحب يا از آداب نماز نزد شيعه بود بايد تذكر مي داد.
و يستحب بعد التسليم و الخروج من الصلاة أن يكبر و هو جالس ثلاث تكبيرات يرفع بكل واحدة يديه الي شحمتي اذنيه ثم يرسلهما الي فخذيه.
السرائر ج ۱ ص ۲۳۲ باب في المستحبات بعد التسليم.
و مستحب است بعد از سلام دادن و خارج شدن از نماز، در حالي كه نشسته است سه بار تكبير بگويد در هر بار دو دستش را تا لاله گوشهايش بالا ببرد سپس تا رانهايش پايين بياورد.
و يستحب التعقيب مؤكدا وليبدأ بالتكبير ثلاثا رافعا بكل واحدة يديه الي أذنيه ثم التهليل و الدعاء بالمأثور و تسبيح الزهراء عليها السلام من أفضله...
الدروس لشرعية ج ۱ ص ۱۸۴ درس ۴۵.
و تعقيبات بعد از نماز مستحب مؤكد است و بهتر است با سه بار تكبير (الله اكبر ) شروع كند كه در هر بار دو دستش را تا گوشش بالا بياورد سپس لااله الا الله بگويد و دعاهاي وارده را بخواند كه تسبيحات حضرت زهرا عليها سلام از افضل آن است ...
شيعه معتقد به نبوت حضرت محمد بن عبدالله صلي الله عليه وآله بوده و آن را ركني از اركان دين اسلام مي داند .
شيخ طوسي رحمه الله مي گويد:
محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم نبي هذه الأمة رسول الله صلي الله عليه وآله بدليل انه ادعي النبوة و ظهر المعجز علي يده كالقرآن فيكون نبيا حقا.
الرسائل العشر ص ۹۶ مسائل كلامية باب النبوة و الامامة و المعاد.
محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم صلي الله عليه وآله پيامبر اين امت و رسول خدا است به اين دليل كه او ادعاي نبوت كرده است و معجزه هايي به دست او انجام شده است مثل قرآن ( كه معجزه جاويد است ) پس او حقا پيامبر است .
علامه حلي رحمة الله عليه مي گويد :
و ظهور معجزة القرآن و غيره مع اقتران دعوة نبينا محمد صلي الله عليه و آله وسلم يدل علي نبوته.
و ظهور معجزه قرآن و معجزه هاي ديگر غير از قرآن همراه با دعوت به دين پيامبر ما حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم دلالت بر نبوت آن حضرت دارد.
كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد (تحقيق سبحاني) ص ۱۶۹
شيعه در تشهد نماز ، شهادتين را از واجبات نماز مي داند كه تعمد در ترك آن موجب بطلان نماز است. چگونه ممكن است كه در يك قسمت از نماز شهادت به نبوت رسول الله بدهد و در قسمتي ديگر ادعاي خيانت جبرئيل در رساندن وحي به پيامبر را داشته باشد در حاليكه اين دو در تضاد با يكديگر هستند.
فتاواي فقهاي شيعه در طول تاريخ و عمل شيعيان در سراسر جهان بهترين گواه اين سخن و روشن ترين دليل بر ياوه سرايي ياوه گويان وهابي است.
شيخ مفيد رحمة الله عليه مي فرمايد :
وأدني ما يجزي في التشهد أن يقول المصلي : " أشهد أن لا إله إلا الله ، وأشهد أن محمدا صلي الله عليه وآله عبده ورسوله " .
المقنعه شيخ مفيد ص ۱۴۳ .
كمترين چيزي كه در تشهد كفايت مي كند اين است كه نمازگزار بگويد : اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا صلي الله عليه و آله عبده و رسوله.
شيخ طوسي رحمة الله عليه مي فرمايد :
وأقل ما يجزيه من التشهد أن يقول أربعة ألفاظ : الشهادتان والصلاة علي النبي محمد والصلاة علي آله وصفته أن يقول ( أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شريك له وأشهد أن محمد عبده ورسوله اللهم صل علي محمد وآل محمد )
الرسائل العشر شيخ طوسي ص ۱۴۸
و كمترين چيزي كه در تشهد لازم است بگويد اين است كه چهار چيز را بگويد : دو شهادت (گواهي دادن) و درود فرستادن بر پيامبر محمد و آل پيامبر و دقيق آن اين است كه بگويد : شهادت مي دهم كه خدايي جز الله وجود ندارد او يكتا است و شريكي ندارد و شهادت مي دهم كه محمد بنده او و فرستاده اوست خدايا بر حضرت محمد و آل او صلوات بفرست.
صحاب جواهر مي فرمايد :
الواجب ( السابع التشهد ) وهو لغة تفعل من الشهادة ، وهي الخبر القاطع ، وشرعا كما في جامع المقاصد الشهادة بالتوحيد والرسالة والصلاة علي النبي صلي الله عليه وآله
واجب هفتم تشهد است و آن از نظر لغت بر وزن تفعل است و از گواهي دادن (شهادة ) گرفته شده است و آن خبر قطعي است و شرعا همانگونه كه در جامع المقاصد آمده است شهادت به يگانگي خدا و رسالت پيامبر و درود فرستادن بر پيامبر صلي الله عليه وآله و سلم است .
جواهر الاحكام شيخ جواهري ج ۱۰ ص ۲۴۶
همه مراجع عظام تقليد در عصر حاضر نيز در رساله توضيح المسائل خود تشهد را ذكر كرده اند :
مساله ۱۱۰۰ - در ركعت دوم تمام نمازهاي واجب و ركعت سوم نماز مغرب و ركعت چهارم نماز ظهور و عصر وعشا بايد انسان بعد از سجده دوم بنشيند و در حال آرام بودن بدن تشهد بخواند يعني بگويد :
اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له و اشهد ان محمدا عبده و رسوله الله صل علي محمد و آل محمد.
شهادت مي دهم كه خدائي سزاوار پرستش نيست مگر خدائي كه يگانه است و شريك ندارد و شهادت مي دهم كه محمد صلي الله عليه و آله بنده خدا و فرستاده او است خدايا رحمت بفرست بر محمد و آل محمد .
رساله توضيح المسائل مراجع عظام تقليد حضرات آيات عظام خوئي ، خميني ، گلپايگاني سيستاني ، فاضل لنكراني ، بهجت ، تبريزي ، صافي گلپايگاني احكام نماز واجبات نماز.
و به همين مضمون در كتاب هاي ديگر فقهي باب تشهد وارد شده است و معلوم است كه شيعه اعتقاد خود به رسالت و نبوت پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) را در تشهد نماز اقرار مي كند و اين مسئله نزد علماي شيعه اجماعي است .
شيعه معتقد به عصمت جبرئيل امين و ديگر ملائكه است و اگر به اعتقاد شيعه جبرئيل در نزول وحي خيانت كرده است هيچ گاه تصريح به عصمت او نمي كند.
شيخ مفيد رحمة الله عليه مي فرمايد :
فجميع المؤمنين من الملائكة والنبيين والأئمة معصومون لأنهم متمسكون بطاعة الله تعالي
اوائل المقالات شيخ مفيد ص ۱۳۵
پس همه مومنين از ملائكه و پيامبران و ائمه معصوم هستند به خاطر اينكه اينها متمسك به طاعت خداي متعال هستند.
شيخ صدوق (رحمه الله) مي فرمايد:
اعتقادنا في الانبياء و الرسل و الأئمة و الملائكة صلوات الله عليهم انهم معصومون مطهرون من كل دنس و انهم لا يذنبون ذنبا لا صغيرا و لا كبيرا ولايعصون الله ما امرهم و يفعلون مايؤمرون.
الاعتقادات في دين الامامية باب الاعتقاد في العصمة ص ۹۶.
اعتقاد ما اين است كه انبياء و مرسلين و ائمه و ملائكه كه درود خدا بر آنها باد، معصوم هستند و از هر گونه آلودگي پاك هستند و آنها گناه مرتكب نمي شوند نه گناه صغيره و نه گناه كبيره و آنچه خدا به آنها امر كند نافرماني نمي كنند و هر آنچه امر كند انجام مي دهند .
علماي شيعه در طول تاريخ نسبت به تعظيم جبرئيل به عنوان امين وحي الهي وفرشته اي مقرب تاكيد فراوان داشتند .
علامه طبرسي(رحمه الله) مفسر بزرگ قرآن در تفسير آيه مي فرمايد:
َنزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ شعراء آيه ۱۹۳.
يقول : يعني جبرئيل(عليه السلام) و هو امين وحي الله لا يغيره و لا يبدله.
مجمع البيان ج ۷ ص ۳۵۳.
مي گويد يعني روح الامين يعني جبرئيل و او امانتدار وحي الهي است كه نه در آن تغييري ايجاد مي كند و نه آن را تبديل مي كند.
علامه طباطبايي(رحمه الله) نيز در تفسير آيه مي فرمايد:
المراد بالروح الامين هو جبريل ملك الوحي... و قد وصف الروح بالامين للدلالة علي انه مأمون في رسالته منه تعالي الي نبيه (صلي الله عليه وآله) لا يغير شيئا من كلامه تعالي بتبديل او تحريف بعمد او سهو او نسيان كما ان توصيفه في آية اخري بالقدس يشير الي ذلك.
الميزان ج ۱۵ ص ۳۱۶.
مراد از روح الامين همان جبرئيل فرشته وحي است ... و با كلمه (روح الامين) وصف شده است به خاطر دلالت بر مصونيت او از خطا در انجام وظيفه اش از جانب خداي متعال بر پيامبرش صلي الله عليه وآله وسلم مي باشد، او چيزي از كلام خد را به صورت عمد يا سهو يا فراموشي تغيير نمي دهد همانگونه كه توصيف او در آيه ديگري به قدس اشاره به همين مطلب دارد.
با توجه به اين گفتار بزرگان علماي شيعه ، آيا انصاف است شيعه را دشمن جبرئيل امين قلمداد كرد و چنين تهمتي را بر آنان روا دشت ؟!!
آنان كه شيعه را متهم به دشمني با جبرئيل مي كنند ، آيا مي دانند كه خود بدترين و وقيح ترين تهمت را در حق پيامبراكرم صلي الله عليه وآله روا مي دارند و مي گويند: پيامبرگرامي القائات شيطاني را با وحي آيات قرآني اشتباه گرفته !!
توهين وافترايي بالاتر از اين كه شيطان، كفرياتي را به نام آيات قرآني بر پيامبر اكرم قرائت كند و حضرت به تصور اين كه آن ها كلمات خداوند متعال است به عنوان قرآن به مردم ابلاغ نمايد.
پيامبري كه نداي وحياني جبرئيل را با القائات باطله شيطان نتواند تشخيص دهد، آيا اعتبار ديگر آيات قرآن زير سوال نمي رود ؟! اينك اصل ماجرا از كتب معتبر وهابيون:
توجه خوانندگان گرامي به سخن ابن تيميه بزرگ تئوريسين وهابيون در رابطه با آيه شريفه جلب مي كنيم تا روشن شود كه آيا شيعه در رابطه با موضوع وحي دچار توهم و اشتباه شده و يا وهابيت در گودال ضلالت گرفتار آمده اند:
وَمَآ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّآ إِذَا تَمَنَّي أَلْقَي الشَّيْطَنُ فِي أُمْنِيَّتِهِ. فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَنُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ ءَايَتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ. الحجّ : ۵۲ .
و ما پيش از تو هيچ رسول و پيغمبري را نفرستاديم جز آنكه چون آياتي براي هدايت خلق تلاوت كرد شيطان در آن آيات الهي القاء دسيسه كرد آنگاه خدا آنچه القاء كرده محو و نابود مي سازد و آيات خود را تحكيم و استوار مي گرداند و خدا دانا و حكيم است .
وتنازعوا هل يجوز أن يسبق علي لسانه ما يستدركه الله تعالي ويبينه له بحيث لا يقره علي الخطأ كما نقل أنه ألقي علي لسانه صلي الله عليه وسلم تلك الغرانيق العلي وإن شفاعتهن لترتجي ثم إن الله تعالي نسخ ما ألقاه الشيطان وأحكم آياته فمنهم من لم يجوز ذلك ومنهم من جوزه إذ لا محذور فيه فإن الله تعالي «يَنْسَخُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ * لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ » .
منهاج السنة ، ج۱ ، ص۴۷۱
و علما اختلاف كردند آيا جايز است كه بر زبان پيامبر چيزي جاري شود كه خدا آن را بر او نازل نكرده باشد و به گونه اي بيان شود كه او احتمال خطا ندهد همانگونه كه نقل شده است كه شيطان بر او القا كرده است و خداي متعال آيه خود را مستقر ساخته است پس عده اي از علما كساني هستند كه اجازه نمي دهند و عده اي اجازه مي دهند زيرا از اجازه آن مشكلي پيش نمي آيد چون خداي متعال مي فرمايد : «يَنْسَخُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ * لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ »
ابن تيميه طبري را از اكابر تفسير مي داند و كتاب تفسير او را خالي از روايات مجعول مي داند :
قال ابن تيمية بعد رد ما نقله العلّامة عن تفسير الثعلبي: و أما أهل العلم الكبار أهل التفسير مثل تفسير محمد بن جرير الطبري و بقي بن مخلد و ابن أبي حاتم و ابن المنذر و عبد الرحمن بن إبراهيم دحيم و أمثالهم فلم يذكروا فيها مثل هذه الموضوعات.
منهاج السنّة، جلد ۷، ص ۱۳.
ابن تيميه بعد از رد مطلبي كه علامه حلي از تفسير ثعلبي نقل كرده است مي گويد: اما بزرگان علم تفسير مثل محمد بن جرير طبري و بقي بن مخلد و ابن ابي حاتم و ابن منذر و عبدالرحمن بن ابراهيم بن دحيم و امثال اينها مثل اين روايات موضوع (جعلي) درآنها نيامده است .
قال أيضاً: كتفسير ابن جريج و سعيد بن أبي عروبة و عبد الرزاق و عبد بن حميد و أحمد و إسحاق و تفسير بقي بن مخلد و ابن جرير الطبري و محمد بن أسلم الطوسي و ابن أبي حاتم و أبي بكر بن المنذر و غيرهم من العلماء الأكابر الذين لهم في الإسلام لسان صدق و تفاسيرهم متضمنة للمنقولات التي يعتمد عليها في التفسير.
منهاج السنّة، جلد ۷، ص ۱۷۸ - ۱۷۹.
همچنين مي گويد : مثل تفسير ابن جريج و سعيد بن ابي عروبه و عبدالرزاق و عبد بن حميد و احمد و اسحاق و تفسير بقي بن مخلد و ابن جرير طبري و محمد بن اسلم طوسي و ابن ابي حاتم و ابي بكر بن منذر وغير اينها از علماي بزرگ كه در اسلام زبان راست دارند و تفسيرهاي آنها در بردارنده رواياتي است كه در تفسير قابل اعتماد هستند.
عن محمد بن كعب القرظي قال : لما رأي رسول الله ( ص ) تولي قومه عنه ، وشق عليه ما يري من مباعدتهم ما جاءهم به من عند الله ، تمني في نفسه أن يأتيه من الله ما يقارب به بينه وبين قومه . وكان يسره ، مع حبه وحرصه عليهم ، أن يلين له بعض ما غلظ عليه من أمرهم ، حين حدث بذلك نفسه وتمني وأحبه ، فأنزل الله : والنجم إذا هوي ما ضل صاحبكم وما غوي فلما انتهي إلي قول الله : أفرأيتم اللات والعزي ومناة الثالثة الأخري ألقي الشيطان علي لسانه ، لما كان يحدث به نفسه ويتمني أن يأتي به قومه : تلك الغرانقة العلي ، وإن شفاعتهن لترتجي . فلما سمعت ذلك قريش فرحوا وسرهم ، وأعجبهم ما ذكر به آلهتهم ، فأصاخوا له ، والمؤمنون مصدقون نبيهم فيما جاءهم به عن ربهم ، ولا يتهمونه علي خلط ولا وهم ولا زلل . فلما انتهي إلي السجدة منها وختم السورة ، سجد فيها ، فسجد المسلمون بسجود نبيهم ، تصديقا لما جاء به واتباعا لامره ، وسجد من في المسجد من المشركين من قريش وغير هم لما سمعوا من ذكر آلهتهم ، فلم يبق في المسجد مؤمن ولا كافر إلا سجد إلا الوليد بن المغيرة ، فإنه كان شيخا كبيرا فلم يستطع ، فأخذ بيده حفنة من البطحاء فسجد عليها . ثم تفرق الناس من المسجد ، وخرجت قريش وقد سرهم ما سمعوا من ذكر آلهتهم ، يقولون : قد ذكر محمد آلهتنا بأحسن الذكر ، وقد زعم فيما يتلو أنها الغرانيق العلي وأن شفاعتهن ترتضي وبلغت السجدة من بأرض الحبشة من أصحاب رسول الله ( ص ) ، وقيل : أسلمت قريش . فنهضت منهم رجال ، وتخلف آخرون . وأتي جبرائيل النبي ( ص ) ، فقال : يا محمد ماذا صنعت ؟ لقد تلوت علي الناس ما لم آتك به عن الله ، وقلت ما لم يقل لك فحزن رسول الله ( ص ) عند ذلك ، وخاف من الله خوفا كبيرا ، فأنزل الله تبارك وتعالي عليه وكان به رحيما يعزيه ويخفض عليه الامر ويخبره أنه لم يكن قبله رسول ولا نبي تمني كما تمني ولا أحب كما أحب إلا والشيطان قد ألقي في أمنيته كما ألقي علي لسانه ( ص ) ، فنسخ الله ما ألقي الشيطان وأحكم آياته ، أي فأنت كبعض الأنبياء والرسل فأنزل الله : وما أرسلنا من قبلك من رسول ولا نبي إلا إذا تمني ألقي الشيطان في أمنيته . . . الآية . فأذهب الله عن نبيه الحزن ، وأمنه من الذي كان يخاف ، ونسخ ما ألقي الشيطان علي لسانه من ذكر آلهتهم أنها الغرانيق العلي وأن شفاعتهن ترتضي.
جامع البيان، ج ۱۷، ص ۲۴۵ - ۲۴۶ -۲۴۷ تفسير آية ۵۳ سورة النجم.
وقتي كه قوم رسول خدا (ص) از ايشان روي گردان شدند ، و دوري كردن ايشان از رسول خدا بر ايشان سنگين آمد از خداوند خواست تا ماجرايي پيش آيد كه فاصله بين او و قومش كمتر شود . و با اينكه حضرت ايشان را دوست داشتند (و سختي هاي قوم براي ايشان شيرين بود) اما اگر كمي از سخت گيري قومش كم مي شد ، اين مطلب حضرت را خوشنود مي كرد ؛ پس خداوند آيه نازل كرد كه : " والنجم اذا هوي ما ضل صاحبكم وما غوي" و وقتي به كلام خدا رسيد كه " آيا لات و عزي را ديده ايد ؛ و منات سومين (بت) ديگر را " در اين هنگام شيطان به خاطر آنچه باخود گفته بودند و خواسته بودند كه براي قومش نازل شود ، بر زبان حضرت انداخت كه " ايشان پردندگان والا مقامي هستند ؛ و بدرستيكه شفاعت ايشان مورد اميد است " .
وقتي كه قريش اين سخنان را شنيدند اين مطلب ايشان را شاد كرده و خشنود ساخت ؛ و اين سخنان كه در مورد خدايان ايشان بود مورد پسند ايشان افتاد و به سخنان حضرت گوش فرا دادند ؛ مومنين نيز پيغمبر خويش را تصديق مي كرده و او را به ديوانگي و اشتباه و خطا متهم نمي كردند . وقتي كه رسول خدا به محل سچده رسيد و خواندن سوره را تمام كرد به سجده افتاد ، مسلمانان نيز به سبب سجده رسول خدا سجده كردند ؛ زيرا آنچه را آورده بود قبول داشتند و دستورات او را تبعيت مي كردند ؛ كساني كه از مشركان قريش و غير ايشان نيز در مسجد بودند وقتي ياد كردن خدايان خود را ديدند به سجده افتادند ؛ پس كسي در مسجد نماند - چه مومن و چه كافر- مگر آنكه سجده كرد ؛ غير از وليد بن مغيره كه كهنسال بود و نتوانست سجده كند ؛ پس مقداري از خاك را با دست خود گرفته بر آن سجده كرد ؛ سپس مردم از مسجد بيرون رفتند و قريش نيز بيرون رفته از آنچه كه در مورد خدايان خود شنيده بودند خشنود بوده و مي گفتند : محمد خدايان ما را به بهترين وجه ياد كرد ؛ و گمان مي شد كه از آيات قرآن بوده است كه " ايشان پردندگان والا مقامي هستند ؛ و بدرستيكه شفاعت ايشان مورد اميد است" و حتي خبر اين سجده به ياران رسول خدا در حبشه نيز رسيد ؛ و حتي عده اي گفتند : كه قريش مسلمان شده اند . پس عده اي از ايشان براي بازگشت آماده شده اما عده اي باقي ماندند ؛ و جبريل به نزد رسول خدا آمد و گفت : اي محمد چه كردي!!! براي مردم چيزي را خواندي كه من آن را از جانب خدا براي تو نياورده بودم ؛ و چيزي را گفتي كه براي تو نگفته بودم ؛ پس رسول خدا در اين هنگام اندوهگين گرديدند ؛ و ترس شديدي از خدا پيدا كردند ؛ پس خداوند تبارك و تعالي بر او نازل كرد - در حاليكه بر او رحمت فرستاده و او را آرامش مي داد و مساله را براي او كوچك جلوه مي داد ؛ و به او خبر داد كه هيچ پيغمبر و نبي قبل از ايشان نبوده است مگر اينكه چنين آرزويي كرده است و همين را كه حضرت دوست داشتند ، دوست داشته است ؛ و شيطان نيز خود را در ميان آرزوي او انداخته است ... پس خداوند اندوه را از رسولش بر طرف نموده و او را از آنچه مي ترسيد ايمن نمود ؛ و آنچه را شيطان بر زبان پيغمبرش -در مورد ياد خدايان ايشان كه ايشان پردنگان والا مقامي هستند كه شفاعت ايشان مورد اميد است - فرستاده بود نسخ نمود .
قال السيوطي: وأخرج البزار والطبراني وابن مردويه والضياء في المختارة بسند رجاله ثقات من طريق سعيد بن جبير عن ابن عباس قال إن رسول الله صلي الله عليه وسلم قرأ أفرأيتم اللات والعزي ومنات الثالثة الأخري تلك الغرانيق العلي وان شفاعتهن لترتجي ففرح المشركون بذلك وقالوا قد ذكر آلهتنا فجاء جبريل فقال اقرأ علي ما جئتك به فقرأ أفرأيتم اللات والعزي ومنات الثالثة الأخري تلك الغرانيق العلي وان شفاعتهن لترتجي فقال ما أتيتك بهذا هذا من الشيطان فأنزل الله وما أرسلنا من قبلك من رسول ولا نبي الا إذا تمني إلي آخر الآية.
الدر المنثور، ج ۴، ص ۳۶۶.
سيوطي مي گويد : بزار و طبراني و ابن مردويه و ضياء در المختاره با سندي كه راويان آن ثقه هستند روايت كرده اند به طريق خود از سعيد بن جبير از ابن عباس گفت : هما نا رسول خدا قرائت كردند آيات مي بينيد افرايتم اللات والعزي ومنات الثالثة الاخري تلك الغرانيق العلي وان شفاعتهن لترتجي پس مشركين خوشحال شدند و گفتند خدايان ما را به نيكي ياد كرد پس جبرئيل نازل شد و گفت : بخوان آنگونه كه بر تو نازل كردم دو مرتبه همانگونه قرائت كرد جبرئيل گفت من اينها را به تو نازل نكردم اينها از شيطان است سپس خدا اين آيه را نازل كرد كه و ما هيچ رسول و نبي را قبل از تو نفرستاديم مگر اينكه شيطان دوست دارد ...
وقال أيضاً: وأخرج ابن جرير وابن المنذر وابن أبي حاتم وابن مردويه بسند صحيح عن سعيد بن جبير قال قرأ رسول الله صلي الله عليه وسلم بمكة النجم فلما بلغ هذا الموضع أفرأيتم اللات والعزي ومنات الثالثة الأخري ألقي الشيطان علي لسانه تلك الغرانيق العلي وان شفاعتهن لترتجي قالوا ما ذكر آلهتنا بخير قبل اليوم فسجد وسجدوا ثم جاءه جبريل بعد ذلك قال أعرض علي ما جئتك به فلما بلغ تلك الغرانيق العلي وان شفاعتهن لترتجي قال له جبريل لم آتك بهذا هذا من الشيطان فأنزل الله وما أرسلنا من قبلك من رسول ولا نبي الآية.
الدر المنثور، ج ۴، ص ۳۶۶.
و همچنين مي گويد : روايت كرده است ابن جرير و ابن منذر و ابن ابي حاتم و ابن مردويه به سند صحيح از سعيد بن جبير گفت : رسول خدا در مكه سوره نجم مي خواند زماني كه به اين آيه رسيد افرايتم اللات و العزي و منات الثالثة الاخري شيطان بر زبانش جاري كرد تلك الغرانيق العلي و ان شفاعتهن لترتجي ، مشركين گفتند : قبل از اين خدايان ما را به نيكي ياد نكرده بود پس پيامبر سجده كرد و مشركين سجده كردند سپس جبرئيل نزد حضرت آمد و گفت : آن آياتي كه بر تو نازل كردم عرضه كن پس زماني كه به تلك الغرانيق العلي و ان شفاعتهن لترتجي رسيد جبرئيل به او گفت : من اين را براي تو نياوردم اين از شيطان است سپس خدا آيه نازل كرد و ما ارسلنا من قبلك من رسول و لانبي ادامه آيه .
روي البخاري بإسناده عن ابن عباس أَنَّ النَّبِيَّ صلي الله عليه وسلم سَجَدَ بِالنَّجْمِ وَسَجَدَ مَعَهُ الْمُسْلِمُونَ وَالْمُشْرِكُونَ وَالْجِنُّ وَالإِنْسُ. وَرَوَاهُ ابْنُ طَهْمَانَ عَنْ أَيُّوبَ.
صحيح البخاري، ج ۲، ص ۳۲، ح ۱۰۷۱، كتاب سجود القرآن، ب ۵ - باب سُجُودِ الْمُسْلِمِينَ مَعَ الْمُشْرِكِينَ. وج ۶، ص ۵۲، ح ۴۸۶۲، كتاب التفسير، ب ۴ -باب فَاسْجُدُوا لِلَّهِ وَاعْبُدُوا.
بخاري به سند خود از ابن عباس نقل مي كند كه پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم با خواندن سوره نجم سجده كرد و همراه با پيامبر مسلمانان و مشركان و جن و انس سجده كردند . و اين روايت را ابن طهمان از ايوب آورده است.
ابن بطال از شراح بخاري بر اين مطلب اعتراض كرده و مي گويد :
فقال: إن أراد البخاري الاحتجاج لابن عمر بسجود المشركين فلاحجّة فيه؛ لأنّ سجودهم لم يكن علي وجه العبادة وإنّما كان لما ألقي الشيطان.
فتح الباري، ج ۲، ص ۴۵۷.
پس مي گويد : اگر بخاري مي خواهد احتجاج كند بر ابن عمر به سجده مشركين كه دليل او اعتبار ندارد براي اينكه سجده مشركين از روي عبادت نبوده است بلكه بخاطر القاء شيطان بوده است .
ابن حجر بعد از نقل روايات آيات شيطاني مي گويد :
لكن كثرة الطرق تدل علي أن للقصة أصلاً مع أنّ لها طريقين آخرين مرسلين رجالهما علي شرط الصحيحين.
اما روايات متعدد ثابت مي كند كه اين قضه واقعيت دارد با اين كه دو روايت مرسل در رابطه با اين ماجرا وجود دارد اما راويان آن دو روايت شرائط صحت روايات صحيحين را دارا هستند .
... وجميع ذلك لا يتمشي علي القواعد فإن الطرق إذا كثرت وتباينت مخارجها دل ذلك علي أن لها أصلا وقد ذكرت أن ثلاثة أسانيد منها علي شرط الصحيح .
فتح الباري، ج ۸، ص ۳۳۳ - ۳۳۴ سورة الحج.
... و همه اين روايات شايد موافق با قواعد علم رجال نباشد ولي اگر اسانيد يك روايت زياد شد و با هم متفاوت بود، نشانگر اين است كه اين روايت حقيقت دارد و ياد آور شديم كه سه سند از اسانيد آن مطابق شروط صحيح است .
قال السيد الطباطبائي: الرواية مروية بطرق عديدة عن ابن عباس وجمع من التابعين وقد صحّحها جماعة منهم الحافظ ابن حجر . لكن الأدلة القطعية علي عصمته صلي الله عليه وآله وسلم تكذب متنها وإن فرضت صحّة سندها فمن الواجب تنزيه ساحته المقدسة عن مثل هذه الخطيئة مضافا إلي أن الرواية تنسب إليه صلي الله عليه وآله وسلم أشنع الجهل وأقبحه فقد تلي (تلك الغرانيق العلي وإن شفاعتهن لترتجي) وجهل أنه ليس من كلام الله ولا نزل به جبريل ، وجهل أنه كفر صريح يوجب الارتداد ودام علي جهة حتي سجد وسجدوا في آخر السورة ولم يتنبه ثم دام علي جهله حتي نزل عليه جبريل وأمره أن يعرض عليه السورة فقرأها عليه وأعاد الجملتين وهو مصر علي جهله حتي أنكره عليه جبريل ثم أنزل عليه آية تثبت نظير هذا الجهل الشنيع والخطيئة الفضيحة لجميع الأنبياء والمرسلين وهي قوله : (وما أرسلنا من قبلك من رسول ولا نبي إلا إذا تمني ألقي الشيطان في أمنيته) .
وبذلك يظهر بطلان ما ربما يعتذر دفاعا عن الحديث بأن ذلك كان سبقا من لسان دفعة بتصرف من الشيطان سهوا منه عليه السلام وغلطا من غير تفطن . فلا متن الحديث علي ما فيه من تفصيل الواقعة ينطبق علي هذه المعذرة ، ولا دليل العصمة يجوز مثل هذا السهو والغلط . علي أنه لو جاز مثل هذا التصرف من الشيطان في لسانه صلي الله عليه وآله وسلم بإلقاء آية أو آيتين في القرآن الكريم لارتفع الامن عن الكلام الإلهي فكان من الجائز حينئذ أن يكون بعض الآيات القرآنية من إلقاء الشيطان ثم يلقي نفس هذه الآية (وما أرسلنا من ن رسول ولا نبي) الآية فيضعه في لسان النبي وذكره فيحسبها من كلام الله الذي نزل به جبريل كما حسب حديث الغرانيق كذلك فيكشف بهذا عن بعض ما ألقاه وهو حديث الغرانيق سترا علي سائر ما ألقاه .
أو يكون حديث الغرانيق من الكلام الله وآية (وما أرسلنا من قبلك من رسول ولا نبي) الخ ، وجميع ما ينافي الوثنية من كلام الشيطان ويستر بما ألقاه من الآية وأبطل من حديث الغرانيق علي كثير من إلقاءاته في خلال الآيات القرآنية ، وبذلك يرتفع الاعتماد والوثوق بكتاب الله من كل جهة وتلغو الرسالة والدعوة النبوية بالكلية جلت ساحة الحق من ذلك .
تفسير الميزان، ج ۱۴، ص ۳۹۶ - ۳۹۷.
اين روايت به چند طريق از ابن عباس و جمعي از تابعين روايت شده، و جماعتي از تابعين از جمله حافظ ابن حجر آن را صحيح دانسته اند.
و ليكن ادله قطعيي كه دلالت بر عصمت آن جناب دارد متن اين روايت را تكذيب مي كند هر چند كه سندش صحيح باشد، پس ما به حكم آن ادله لازم است ساحت آن جناب را منزه از چنين خطايي بدانيم. علاوه بر اين كه اين روايت شنيع ترين مراحل جهل را به آن جناب نسبت مي دهد براي اينكه به او نسبت مي دهد كه نمي دانسته جمله" تلك الغرانيق العلي ..." كلام خدا نيست و جبرئيل آن را نياورده و نمي دانسته كه اين كلام كفر صريح و موجب ارتداد از دين است. تازه اين ناداني اش آن قدر ادامه يافته تا سوره تمام شده، و سجده آخر آن را به جا آورده باز هم متوجه خطاي خود نشده تا جبرئيل نازل شده، دوباره سوره را بر او عرضه كرده و اين دو جمله كفرآميز را هم جزو سوره خوانده است. آن وقت جبرئيل گفته من آن را نازل نكرده ام. از همه بدتر اينكه جبرئيل آيه" وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ ..." را نازل كرده، و نظاير اين كفر را براي همه انبياء و مرسلين اثبات نموده است.
از همين جا روشن مي شود كه توجيه و عذري كه بعضي به منظور دفاع از حديث درست كرده اند باطل و عذري بدتر از گناه است و آن اين است كه" اين جمله از آن حضرت سبق لساني بوده و شيطان در او تصرفي كرده كه در نتيجه دچار اين اشتباه و غلط شده" براي اينكه نه متن حديث را مي گويد و نه دليل عصمت چنين خطايي را براي انبياء جايز مي داند.
علاوه بر اينكه اگر مثل چنين تصرفي براي شيطان باشد كه در زبان رسول خدا (ص) تصرف نموده، يك آيه و يا دو آيه غير قرآني به عنوان قرآن به زبان او جاري سازد، ديگر اعتمادي در كلام الهي باقي نمي ماند، چون ممكن است كسي احتمال دهد بعضي از آيات قرآن از همان تصرفات بوده باشد، و رسول خدا (ص) آن طور كه داستان غرانيق مي گويد آن آيات را قرآن پنداشته، آيه" وَ ما أَرْسَلْنا ..." كاشف دروغ بودن يكي از آنها- يعني همان قصه غرانيق- و سرپوش بقيه آنها باشد.
و يا احتمال دهد كه اصلا داستان غرانيق كلام خدا باشد و آيه" وَ ما أَرْسَلْنا ..." و هرآيه ديگري كه منافي با بت پرستي است از القائات شيطان باشد و بخواهد با آيه مذكور كه داستان غرانيق را ابطال مي كند بر روي بسياري از آيات كه در حقيقت القائات شيطاني فرض شده سرپوش بگذارد كه با اين احتمال از هر جهت اعتماد و وثوق به كتاب خدا از بين رفته رسالت و دعوت نبوت به كلي لغو مي گردد. و ساحت مقدس حق تعالي منزه از آن است.
در بعضي از كتب اهل سنت روايات عجيبي در اينجا از ابن عباس نقل شده كه: پيامبر خدا ص در مكه مشغول خواندن سوره" النجم" بود، چون به آياتي كه نام بتهاي مشركان در آن بود رسيد (أَ فَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّي وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْري ) در اين هنگام شيطان اين دو جمله را بر زبان او جاري ساخت:
(تلك الغرانيق العلي، و ان شفاعتهن لترتجي!).
(اينها پرندگان زيباي بلند مقامي هستند و از آنها اميد شفاعت است!) «۱».
در اين هنگام مشركان خوشحال شدند و گفتند محمد ص تا كنون نام خدايان ما را به نيكي نبرده بود، در اين هنگام پيامبر ص سجده كرد و آنها هم سجده كردند، جبرئيل نازل شد و به پيامبر ص اخطار كرد كه اين دو جمله را براي تو نياورده بودم، اين از القائات شيطان بود در اين موقع آيات مورد بحث (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ ...) نازل گرديد و به پيامبر ص و مؤمنان هشدار داد! گر چه جمعي از مخالفان اسلام براي تضعيف برنامه هاي پيامبر ص به گمان اينكه دستاويز خوبي پيدا كرده اند اين قضيه را با آب و تاب فراوان نقل كرده و شاخ و برگهاي زيادي به آن داده اند ولي قرائن فراوان نشان مي دهد كه اين يك حديث مجعول و ساختگي است كه براي بي اعتبار جلوه دادن قرآن و كلمات پيامبر اسلام ص وسيله شيطان صفتان جعل شده است زيرا: اولا- به گفته محققان، راويان اين حديث افراد ضعيف و غير موثقند، و صدور آن از ابن عباس نيز به هيچوجه معلوم نيست، و به گفته" محمد بن اسحاق" اين حديث از مجعولات زنادقه مي باشد و او كتابي در اين باره نگاشته است. ثانيا- احاديث متعددي در مورد نزول سوره نجم و سپس سجده كردن پيامبر و مسلمانان در كتب مختلف نقل شده، و در هيچيك از اين احاديث سخني از افسانه غرانيق نيست، و اين نشان مي دهد كه اين جمله بعدا به آن افزوده شده است. ثالثا- آيات آغاز سوره نجم صريحا اين خرافات را ابطال مي كند آنجا كه مي گويد وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحي :" پيامبر از روي هواي نفس سخن نمي گويد آنچه مي گويد تنها وحي الهي است" اين آيه با افسانه فوق چگونه سازگار است؟ رابعا- آياتي كه بعد از ذكر نام بتها در اين سوره آمده، همه بيان مذمت بتها و زشتي و پستي آنها است و با صراحت مي گويد: اينها اوهامي است كه شما با پندارهاي بي اساس خود ساخته ايد و هيچگونه كاري از آنها ساخته نيست (إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ ما تَهْوَي الْأَنْفُسُ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدي . با اين مذمتهاي شديد چگونه ممكن است چند جمله قبل از آن، مدح بتها شده باشد بعلاوه قرآن صريحا يادآور شده كه خدا تمامي آن را از هر گونه تحريف و انحراف و تضييع حفظ مي كند چنان كه در آيه ۹ سوره حجر مي خوانيم:" إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ". خامسا- مبارزه پيامبر ص با بت و بت پرستي يك مبارزه آشتي ناپذير و پي گير و بي وقفه از آغاز تا پايان عمر او است، پيغمبر ص در عمل نشان داد كه هيچگونه مصالحه و سازش و انعطافي در مقابل بت و بت پرستي- حتي در سخت ترين حالات- نشان نمي دهد، چگونه ممكن است چنين الفاظي بر زبان مباركش جاري شود. و سادسا- حتي آنها كه پيامبر اسلام ص را از سوي خدا نمي دانند و مسلمان نيستند او را انساني متفكر و آگاه و مدبر مي دانند كه در سايه تدبيرش به بزرگترين پيروزيها رسيد، آيا چنين كسي كه شعار اصليش لا اله الا اللَّه و مبارزه آشتي ناپذير با هر گونه شرك و بت پرستي بوده، و عملا نشان داده است كه در ارتباط با مساله بتها حاضر به هيچگونه سازشي نيست، چگونه ممكن است برنامه اصلي خود را رها كرده و از بتها اين چنين تجليل به عمل آورد؟! از مجموع اين بحث بخوبي روشن مي شود كه افسانه غرانيق ساخته و پرداخته دشمنان ناشي و مخالفان بيخبر است كه براي تضعيف موقعيت قرآن و پيامبر ص چنين حديث بي اساس را جعل كرده اند. لذا تمام محققان اسلامي اعم از شيعه و اهل تسنن اين حديث را قويا نفي تفسير نمونه، ج ۱۴، ص: ۱۴۴و تضعيف كرده اند و به جعل جاعلين نسبت داده اند . البته بعضي از مفسران توجيهي براي اين حديث ذكر كرده اند كه بر فرض ثبوت اصل حديث، قابل مطالعه بود و آن اينكه:" پيامبر اسلام ص آيات قرآن را آهسته و با تاني مي خواند، و گاه در ميان آن لحظاتي سكوت مي كرد، تا دلهاي مردم آن را بخوبي جذب كند، هنگامي كه مشغول تلاوت آيات سوره نجم بود و به آيه" أَ فَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّي وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْري " رسيد بعضي از شيطان صفتان (مشركان لجوج) از فرصت استفاده كرده و جمله تلك الغرانيق العلي و ان شفاعتهن لترتجي را در اين وسط با لحن مخصوصي سر دادند تا هم دهن كجي به سخنان پيامبر ص كنند و هم كار را بر مردم مشتبه سازند، ولي آيات بعد به خوبي از آنها پاسخ گفت و بت پرستي را شديدا محكوم كرد" و از اينجا روشن مي شود اينكه بعضي خواسته اند داستان غرانيق را نوعي انعطاف از ناحيه پيامبر ص نسبت به بت پرستان به خاطر سرسختي آنها و علاقه پيامبر ص به جذب آنان به سوي اسلام بدانند و از اين راه تفسير كنند، مرتكب اشتباه بزرگي شده اند، و نشان مي دهد كه اين توجيه گران موضع اسلام و پيامبر ص را در برابر بت و بت پرستي درك نكرده اند و مدارك تاريخي كه مي گويد دشمنان هر بهايي را حاضر شدند به پيامبر ص در اين زمينه بپردازند و او قبول نكرد و ذره اي از برنامه خود عدول ننمود نديده اند، و يا عمدا تجاهل مي كنند.
تفسير نمونه، ج ۱۴، ص: ۱۴۲
از آقايان خواهشمنديم اين جسارت خدمت پيامبر عظيم الشان صلي الله عليه و آله و سلم را پاسخ بگويند ودست از بستن اتهامات واهي به شيعه بردارند. جاي تعجب است كه آقايان اهل سنت چگونه تصريحات علماي خود را رها كرده و پيگير اكاذيبي كه در هيچ يك از كتب شيعه يافت نمي شود هستند.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)