درباره ما

اگر ابوبکر و عمر با خلافت امیر المؤمنین مخالفت نمی کردند ، چه می شد؟
کد سؤال: ۱۰۲۸۶امامت و ائمه (علیهم السلام) »امامت خاصه »ادله عقلی بر امامت حضرت علی (ع)
تعداد بازدید: ۸۷۲
اگر ابوبکر و عمر با خلافت امیر المؤمنین مخالفت نمی کردند ، چه می شد؟

سؤال كننده : ljnLSDJNAL

پاسخ:

پاسخ اين سؤال در كتب اهل سنت به روشني آمده است كه با كوچكترين دقت معلوم مي شود كه اگر چنان كه حضرت امير عليه السلام خليفه مي شد چه اتفاقي مي افتاد اينك به برخي از اين روايات اشاره مي كنيم:

۱ - هدايت مردم به صراط مستقيم و بهشت :

به اقرار اهل سنت و طبق روايات ايشان در صورتي كه امير مومنان را به خلافت مي رساندند ، مردم را به راه راست و به سوي بهشت هدايت مي نمودند :

روايت معجم كبير طبراني :

حدثنا محمد عبد الله الحضرمي ثنا علي بن الحسين بن أبي بردة البجلي الذهبي ثنا يحيي بن يعلي الأسلمي عن حرب بن صبيح ثنا سعيد بن مسلم عن أبي مرة الصنعاني عن أبي عبد الله الجدلي عن عبد الله بن مسعود ... قال وما أظن أجلي إلا قد اقترب قلت يا رسول الله ألا تستخلف أبا بكر فأعرض عني فرأيت أنه لم يوافقه قلت يا رسول الله ألا تستخلف عمر فأعرض عني فرأيت أنه لم يوافقه قلت يا رسول الله ألا تستخلف عليا قال ذاك والذي لا إله غيره لو بايعتموه وأطعتموه أدخلكم الجنة أكتعين

حدثنا إسحاق بن إبراهيم الدبري ثنا عبد الرزاق عن أبيه عن ميناء عن عبد الله بن مسعود قال كنت مع النبي صلي الله عليه وسلم ليلة وفد الجن فتنفس فقلت مالك يا رسول الله قال نعيت إلي نفسي يا بن مسعود قلت استخلف قال من قلت أبو بكر قال فسكت ثم مضي ساعة ثم تنفس فقلت ما شأنك بأبي أنت وأمي يا رسول الله قال نعيت إلي نفسي يا بن مسعود قلت فاستخلف قال من قلت عمر فسكت ثم مضي ساعة ثم تنفس فقلت ما شأنك قال نعيت إلي نفسي يا بن مسعود قلت فاستخلف قال من قلت علي بن أبي طالب قال أما والذي نفسي بيده لئن أطاعوه ليدخلن الجنة أجمعين أكتعين

المعجم الكبير ج۱۰/ص۶۷ ش ۹۹۶۹ و ۹۹۷۰

ابن مسعود از رسول خدا نقل كرده است كه فرمودند : گمان مي كنم كه مرگ من نزديك شده است ؛ عرضه داشتم : اي رسول خدا آيا ابو بكر را به جانشيني تعيين نمي كنيد؟ پس از من روي برگرداندند و چنين به نظر من رسيد كه ايشان با اين كار موافق نيستند ؛ پرسيدم :آيا عمر را تعيين نمي كنيد ؟ باز روي از من برگرداندند و چنين به نظر من رسيد كه با اين كار موافق نيستند ؛ گفتم : اي رسول خدا ، آيا علي را به جانشيني تعيين نمي فرماييد ؟ پاسخ دادند : همين است قسم به خدايي كه جز او نيست ؛ اگر با او بيعت كنيد و از او اطاعت نماييد همه شما را به بهشت رهنمون خواهد ساخت .

...عبد الله بن مسعود مي گويد : در شب آمدن جنيان به حضور ايشان ، در كنار حضرت بودم ؛ پس حضرت نفس عميقي كشيدند ؛ عرض كردم : چه شده است ؟ فرمودند : خبر رحلتم به من داده شده است ؛ گفتم : اي رسول خدا آيا جانشين تعيين نمي فرماييد ؟ فرمودند : چه كسي را ؟ پاسخ دادم : ابو بكر ؛ پس حضرت سكوت فرمودند ؛ مدتي گذشت ؛ دوباره حضرت نفس عميقي كشيدند ؛ گفتم چه شده است اي رسول خدا ؟ دوباره پاسخ دادند به من خبر رحلتم داده شده است اي ابن مسعود ؛ عرض كردم : جانشين خود را تعيين بفرماييد ؛ فرمودند : چه كسي را ؟ گفتم : عمر ؛ پس مدتي سكوت فرمودند و دوباره نفس عميقي كشيدند ؛ عرضه داشتم چه شده است ؟ پاسخ دادند : خبر رحلتم را به من داده اند ؛ گفتم اي رسول خدا جانشين خويش را تعيين بفرماييد ؛ فرمودند : چه كسي ؟ عرضه داشتم : علي بن ابي طالب ؛ فرمودند : قسم به كسي كه جانم در دست اوست اگر او را اطاعت كنند همه ايشان را به بهشت خواهد برد .

روايت حلية الاولياء :

حدثنا جعفر بن محمد بن عمر ثنا أبو حصين الوادعي ثنا يحيي بن عبدالحميد ثنا شريك عن أبي اليقظان عن أبي وائل عن حذيفة بن اليمان قال قالوا يا رسول الله ألا تستخلف عليا قال إن تولوا عليا تجدوه هاديا مهديا يسلك بكم الطريق المستقيم

رواه النعمان بن أبي شيبة الجندي عن الثوري عن أبي اسحاق عن زيد بن يثيع عن حذيفة نحوه

حلية الأولياء ج۱/ص۶۴

به رسول خدا عرض كردند : اي رسول خدا ، آيا علي را به عنوان جانشين تعيين نمي فرماييد ؟ فرمودند : اگر علي را به عنوان سرپرست قبول كنيد او را هدايت كننده و هدايت شده خواهيد يافت كه شما را به راه راست مي كشاند .

روايت مسند حارث :

۵۹۴ حدثنا يحيي بن أبي بكير ثنا إسرائيل عن أبي إسحاق عن عمرو بن ميمون قال شهدت عمر بن الخطاب غداة طعن...فقال ادعوا لي عليا وعثمان وطلحة والزبير وعبد الرحمن بن عوف وسعد قال فدعوا قال فلم يكلم أحدا من القوم الا عليا وعثمان فقال يا علي ان هؤلاء القوم لعلهم أن يعرفوا لك قرابتك من رسول الله صلي الله عليه وسلم وما أعطاك الله من الفقه والعلم فان ولوك هذا الأمر فاتق الله فيه ثم قال يا عثمان ان هؤلاء القوم لعلهم أن يعرفوا لك صهرك من رسول الله صلي الله عليه وسلم وشرفك فان ولوك هذا الأمر فاتق الله ولا تحملن بني أبي معيط علي رقاب الناس ... قال فلما خرجوا قال ان ولوها الأجلح سلك بهم الطريق قال فقال عبد الله بن عمر ما منعك قال أكره أن أحملها حيا وميتا قلت في الصحيح طرف منه

مسند الحارث (زوائدالهيثمي) ج۲/ص۶۲۲

عمر را در صبح آن روزي كه چاقو خورد ديدم... پس گفت : علي و عثمان و طلحه و زبير و عبد الرحمن بن عوف و سعد را به نزد من بخوانيد . پس همه را خواندند . پس هيچ كس غير از علي و عثمان سخني نگفت . پس عمر گفت : اي علي بدرستيكه ايشان شايد فاميلي تو را به رسول خدا و فقه و علمي را كه خدا به تو داده بشناسند . پس اگر تو را در اين امر سرپرست گردانيدند پس در آن از خدا بترس . سپس گفت اي عثمان : اين ثوم شايد بدانند كه تو داماد رسول خدايي و شرف تو را بشناسند . پس اگر تو را بر اين كار سرپرست كردند از خدا بترس و فرزندان ابي معيط را بر گردن مردم سوار نگردان!!!...

وقتي از نزد وي بيرون رفتند عمر گفت : اگر او را به دست شخص كم مو( علي) بسپارند ايشان را به راه خواهد آورد . پس عبد الله بن عمر گفت : چه چيزي مانع تو شد ( كه او را به جانشيني خود بگماري) ؟ پاسخ داد: بدم مي آيد كه او را چه در دوران زندگي خويش و در دوران مرگ بر كاري بگمارم!!!

در المطالب العالية ج۱۵/ص۷۷۵ ش۳۸۹۸ همين روايت را آورده و آن را صحيح مي داند .

روايت شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد :

ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه سخنان عمر را براي ابن عباس نقل مي كند كه گفت :

أجرؤهم واللّه إن وليها أن يحملهم علي كتاب ربهم وسنّة نبيهم لصاحبك ! أما إن ولي أمرهم حملهم علي المحجة البيضاء والصراط المستقيم .

شرح نهج البلاغة: ۵۲/۱۲

با جرات ترين ايشان براي وادار كردن مردم بر كتاب خدا و سنت رسول خدا صاحب تو (علي) است ؛ آگاه باش كه اگر حاكم شود مردم را به راه روشن هدايت و راه راست هدايت خواهد كرد .

۲ - رهنمود مردم به راه روشن هدايت :

بعد از دور شدن مردم از انتخاب امير مومنان به خلافت ، در مورد راه راست نظرات مختلفي پيش آمده و هر گروه خود را بر راه راست مي پندارد ؛ در اين زمينه اهل سنت روايات جالبي دارند :

روايت حلية الاولياء:

اين مضمون در روايتي كه از حلية الاولياء نقل گرديد آمده است كه :

يحملكم علي المحجة البيضاء

حلية الأولياء ج۱/ص۶۴

شما را بر راه روشن و نوراني وادار مي كند .

روايت أخبار المدينة:

عمر بن خطاب نيز مي گويد اگر مردم علي را به عنوان خليفه انتخاب مي كردند ايشان را به راه روشن فرا مي خواند :

۱۴۹۰ - حدثنا أبو بكر العلمي قال حدثنا هشيم عن داود بن أبي هند عن الحسن قال خلا عمر رضي الله عنه يوما فجعل الناس يقولون ما الذي خلا له فقال المغيرة بن شعبة أنا آتيكم بعلم ذاك فأتاه فقال يا أمير المؤمنين إن الناس قد ظنوا بك في خلواتك ظنا قال وما ظنوا قال ظنوا أنك تنظر من يستخلف بعدك قال ويحك ومن ظنوا قال ومن عسي أن يظنوا إلا هؤلاء علي وعثمان وطلحة والزبير قال وكيف لي بعثمان فهو رجل كلف بأقاربه وكيف لي بطلحة وهو مؤمن الرضا كافر الغضب وكيف لي بالزبير وهو رجل ضبس وإن أخلقهم أن يحملهم علي المحجة البيضاء الأصلع يعني عليا رضي الله عنه

أخبار المدينة ج۲/ص۵۹

... روزي عمر با خود خلوت كرد ؛ پس مردم گفتند كه چه شده است كه عمر با خود خلوت كرده است؟ پس مغيره بن شعبه گفت من به شما در اين مورد خبر خواهم داد . پس به نزد عمر آمده و گفت : اي امير مومنان ! بدرستيكه مردم در مورد اين خلوت كردن هاي تو گمان هايي دارند. عمر گفت :چه گماني؟ پاسخ داد : گمان كرده اند كه تو در مورد اينكه چه كسي را بعد از خود به خلافت بگماري نظر مي كني . گفت : واي بر تو ! و چه كساني را گمان كرده اند؟ پاسخ داد : و چه كساني را ممكن است گمان كنند غير از ايشان - علي و عثمان و طلحه و زبير؟

عمر گفت : من چگونه در مورد عثمان فكر كنم و حال آنكه او شخصي است كه بستگان خود را به كار مي گمارد . و چگونه در مورد طلحه فكر كنم و حال آنكه او در حال خوشنودي با ايمان و در حال خشم كافر است و چگونه در مورد زبير فكر كنم و حال آنكه او فردي بد خلق است . و بدرستيكه سزاوار ترين ايشان كه ايشان را بر راه سفيد وادار مي كند فرد اصلع ( كم مو است) - يعني علي -

روايت شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد :

روايت ابن ابي الحديد از ابن عباس نيز گذشت كه عمر به او گفته بود :

! أما إن ولي أمرهم حملهم علي المحجة البيضاء والصراط المستقيم .

شرح نهج البلاغة: ۵۲/۱۲

آگاه باش كه اگر حاكم شود مردم را به راه روشن هدايت و راه راست هدايت خواهد كرد .

۳ - رهنمود جامعه به سوي حق

در كتاب تاريخ مدينة دمشق ج۴۲/ص۴۲۸ همين روايت را با مضامين مختلف آورده است كه در يكي از آنها آمده است :

قال عمر لأصحاب الشوري لله درهم إن ولوها الأصلع كيف يحملهم علي الحق وإن حملا علي عنقه بالسيف قال فقلت أتعلم ذلك منه ولا توله ...

عمر در مورد اصحاب شوري گفته است : خداوند ايشان را ... اگر اين كار را به شخص كم مو بسپارند ايشان را به حق وادار مي كند اگر چه بر گردنش شمشير برگيرد . پس به او گفتم اين را از او مي داني و او را خليفه نمي كني؟ ...

شبيه اين مضامين در الكامل في التاريخ ج۲/ص۴۶۰ و تاريخ الطبري ج۲/ص۵۸۰ و تاريخ الإسلام ذهبي ج۳/ص۶۳۹ و... و شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ج ۱۳ ص ۲۶۰ آمده است .

۴ - احياي سنت پيامبر اكرم (ص)

يكي از فوايدي كه بر انتخاب امير مومنان مترتب مي گشت ، احيا شدن تمامي سنت هاي رسول خدا بود ؛ امير مومنان بعد از به دست گرفتن خلافت ظاهري سعي در از بين بردن بدعت هاي خلفا نمودند ، كه اين قضيه با مخالفت مردم ناكام ماند ؛ اما اگر از همان ابتدا حق به حضرت داده مي شد حضرت سنت رسول خدا را زنده مي گردانيدند :

روايت تاريخ المدينة :

عمر به ابن عباس گفت :

إنّ أحراهم إن وليها أن يحملهم علي كتاب اللّه وسنّة نبيّهم صاحبك، يعني عليّاً.

تاريخ المدينة المنورة: ۸۸۳/۳، بتحقيق فهيم محمد شلتوت، ۱۴۱۰

سزاوار ترين شخص براي وادار كردن مردم بر كتاب خدا وسنت رسول خدا صاحب تو (علي ) است .

روايت شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد :

روايتي كه ابن ابي الحديد در اين زمينه نقل مي كند نيز گذشت كه عمر مي گويد :

با جرات ترين ايشان براي وادار كردن مردم بر كتاب خدا و سنت رسول خدا صاحب تو (علي) است

شرح نهج البلاغة: ۵۲/۱۲

۵ - موجب اتحاد جامعه اسلامي

مهمترين عامل تفرقه در بين مسلمانان ، اختلاف ايشان در مورد دين است ؛ و به همين جهت اگر كسي مي توانست اين اختلاف را از بين ببرد همه مسلمانان با يكديگر متحد شده و همگي به ريسمان محكم الهي چنگ مي زدند و از تفرقه دوري مي كردند .

در اين زمينه در كتب اهل سنت روايات بسياري نقل شده است كه رسول خدا فرمودند : علي است كه براي امت من آنچه را در آن اختلاف مي كنند بيان مي كند ؛ بنا بر اين اگر به ايشان فرصت بيان دين داده مي شد ديگر كسي در دين اختلاف نمي كرد :

روايت مستدرك حاكم نيشابوري :

عن أنس بن مالك رضي اللّه عنه أنّ النبي صلي اللّه عليه (وآله) وسلم قال لعلي: أنت تبيّن لأمّتي ما اختلفوا فيه بعدي. هذا حديث صحيح علي شرط الشيخين ولم يخرجاه.

المستدرك: ج ۳ ص ۱۲۲

از انس بن مالك روايت شده است كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم به امير مومنان فرمودند : تو هستي كه بعد از من براي امتم آنچه را در آن اختلاف كردند بيان مي كني .

همين روايت در مصادر ذيل نيز نقل شده است :

تاريخ مدينة دمشق: ۴۲/ ۳۸۷، كنز العمال: ۶۱۵/۱۱ رقم ۳۲۹۸۳، شواهد التنزيل: ۳۸۳/۱، المناقب للخوارزمي: ۳۲۹، ينابيع المودة: ۸۶/۲.

روايت بلاغات النساء (ابن طيفور):

فاطمه زهرا سلام الله عليها نيز در خطبه هاي خود كه سني و شيعه به آن اشاره داشته و آن را نقل كرده اند به بركات ولايت امير مومنان اشاره فرموده اند . اين خطبه ها را ابن طيفور در بلاغات النساء ذكر كرده است :

ففرض الله الإيمان تطهيراً لكم من الشرك ... وامامتنا أمنا من الفرقة وحبنا عزاً للإسلام

خداوند ايمان را سبب پاك شدن از شرك قرار داد ... و امامت ما را سبب حفظ از تفرقه و دوستي ما را سبب عزت اسلام

آيا در صورت بيعت مردم با امير مومنان كسي با ايشان مخالفت نمي نمود؟

رواياتي كه گذشت نشان مي دهد كه اگر امامت امير مومنان را قبول مي كردند تمامي مسلمانان با هم متحد مي شدند . و ديگر كسي براي خود ادعاي خلافت نمي نمود . شاهد بر اين مطلب كلامي است كه اهل سنت از ابو بكر وعمر نقل كرده اند :

مرّ المغيرة بن شعبة بأبي بكر وعمر وهما جالسان علي باب النبي حين قبض فقال: ما يقعدكما؟ قالا: ننتظر هذا الرجل يخرج فنبايعه ـ يعنيان عليّاً ـ فقال: أتريدون أن تنظروا حبل الحبلة من أهل هذا البيت وسعوها في قريش تتّسع.

شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ۶/۴۳.

مغيرة بن شعبه هنگام رحلت رسول خدا ( صلي الله عليه وآله وسلم) از كنار ابوبكر و عمر گذشت در حاليكه ايشان در كنار در خانه علي نشسته بودند ؛ پس به ايشان گفت : براي چه اينجا نشسته ايد؟ گفتند : منتظريم تا اين شخص - مقصودشان علي بود - بيرون بيايد تا با وي بيعت كنيم ؛ پس گفت : آيا مي خواهيد بيعت اين خرماي نرسيده (كنايه از جوان بودن امير مومنان) از اين خاندان را نگاه كنيد كه در قريش گسترش پيدا كرده ، پيش مي رود؟

يعني حتي مغيرة بن شعبة نيز مي دانست كه اگر كسي در ابتدا با خلافت امير مومنان مخالفت نكند ، كار حضرت به سرعت پيش رفته و حتي تمام قريش با حضرت موافقت خواهند كرد .

و اين مطلب با كمي تدبر نيز به دست مي آيد : زيرا اگر ايشان با علي بيعت مي كردند ، مهاجر و انصار بهانه اي براي مخالفت نداشتند ؛ لذا همگي با ايشان بيعت مي نمودند .

مهاجرين : زيرا اكثر ايشان با ابو بكر بيعت كردند و اگر او با علي بيعت مي كرد با امير مومنان بيعت مي كردند . همانطور كه اين روايت اشاره بدان داشت .

انصار: زيرا ايشان از اصل با بيعت ابو بكر مخالف بودند و وقتي به زور با وي بيعت كردند باز هم در فكر بيعت با امير مومنان بودند كه ابوبكر ايشان را تهديد كرد .

فلمّا كان آخر النهار افترقوا إلي منازلهم فاجتمع قوم من الانصار وقوم من المهاجرين فتعاتبوافيما بينهم فقال عبد الرحمن بن عوف: يامعشر الانصار وان كنتم اولي فضل ونصر وسابقة ولكن ليس فيكم مثل أبي بكرلا عمر ولاعلي ولا أبي عبيدة.

فقال زيد بن أرقم: انّا لاننكر فضل من ذكرت ... وانّا لنعلم أنّ ممّن سمّيت من قريش من لو طلب هذا الامر لم ينازعه أحد: علي بن أبي طالب .

و روي الزبير بن بكار قال: روي محمد بن اسحاق أنّ أبابكر لمّا بويع افتخرت تيم بن مرّة، قال: وكان عامّة المهاجرين لا يشكّون أنّ علياً هو صاحب الامر بعد رسول اللّه(صلي الله عليه وآله وسلم)

شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ۶/۲۱.

وقتي كه روز به آخر رسيد به خانه هاي خود رفتند ؛ پس عده اي از انصار و عده اي از مهاجرين با هم جمع شدند ؛ پس خود را مورد سرزنش قرار دادند ؛ پس عبد الرحمن بن عوف گفت : اي انصار اگرچه شما داراي فضل و ياري (رسول خدا) و سبقت (در دين) هستيد اما هيچ كس از شما مانند ابو بكر و عمر و علي و ابو عبيده نيست ( مبادا به خيال خلافت براي خود باشيد) پس زيد بن أرقم گفت : ما فضيلت كساني را كه گفتي انكار نمي كنيم ، اما ما از قريشياني كه نام بردي كسي را مي شناسيم كه اگر اين كار را بخواهد كسي نمي تواند ( در جهت فضيلت) با او مقابله كند ؛ علي بن ابي طالب .

و زبير بن بكار روايت كرده است كه ... وقتي با ابوبكر بيعت شد ، قبيله تيم بن مرة افتخار كردند . و گفت : اكثر مهاجرين شك نداشتند كه علي صاحب اين امر بعد از رسول خدا بوده است .

بنا بر اين بيعت ابتدايي با امير مومنان به طور كامل شكل مي گرفت و صدايي براي مخالفت به گوش نمي رسيد ؛ وقتي در مدينه چنين حكومتي شكل مي گرفت ديگر كسي جرات مخالفت با اين حكومت قدرتمند مركزي را پيدا نمي كرد ؛ در همين حال امير مومنان لشكر اسامه را براي اجراي فرمان رسول خدا به سمت مرز روم و براي درگيري با ايشان مي فرستاد ؛ (همان لشكري كه ابوبكر ايشان را براي كشتار - به اصطلاح ايشان - مرتدين فرستاد) و همين سبب گسترش بسيار سريع اسلام در سراسر جهان مي گرديد .

۶- فزون شدن بركات الهي بر مردم : روايت بلاغات النساء:

وما الذي نقموا من أبي الحسن ، نقموا والله منه نكير سيفه ، وشدة وطئه ، ونكال وقعته ، وتنمره في ذات الله عز وجل . والله لو تكافوا عن زمام نبذه رسول الله ( صلي الله عليه وآله ) إليه لاعتلقه ، ولسار بهم سيرا سجحا ، لا يكلم خشاشه ، ولا يتعتع راكبه ، ولأوردهم منهلا نميرا فضفاضا تطفح ضفتاه ولأصدرهم بطانا ، قد تخير بهم الري غير متحل منه بطائل إلا بغمر الماء وردعة شررة الساغب ، ولفتحت عليهم بركات من السماء والأرض ، وسيأخذهم الله بما كانوا يكسبون .

بلاغات النساء باب كلام فاطمه بنت رسول الله صلي الله عليه و[آله] وسلم

و چه چيزي را بر ابو الحسن عيب گرفته اند؟ قسم به خدا ترسناك بودن شمشيرش را و قدرت قدم هايش را و مصيبت ضربت شمشيرش را و دلاوري او را در راه خدا اشكال گرفته اند !! قسم به خدا اگر دست خود را از زمامي كه رسول خدا به او داده بود بر مي داشتند ، آن را با دست خود مي گرفت و ايشان را به راهي آرام مي برد كه مركبش آزار نبيند و سوارش اذيت نشود ؛ و ايشان را به نزد آبشخوري پر آب و جوشان مي برد كه هر دو سوي آن پر باشد (از آب) و ايشان را از آن سيراب بيرون مي آورد ؛ او سيرابي ايشان را خواسته بود و براي خود چيز زيادي نمي خواست مگر ظرف كوچكي آب و مقداري غذا كه تنها سختي گرسنگي را مانع شود . و براي ايشان بركاتي از آسمان و زمين گشوده مي شد . اما خداوند ايشان را به (گناهاني) كه كسب كرده اند خواهد گرفت (عذاب خواهد كرد).

در اين خطبه كه اهل سنت نيز آن را نقل كرده اند فاطمه زهرا عليها السلام به خوبي وضعيت جامعه را در صورتي كه خلافت به امير مومنان مي رسيد بيان نموده اند .

خداوند متعال مي فرمايد :

وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَي آَمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ

( آيه ۹۶ سوره اعراف)

اگر اهل شهرها ايمان آورده و پرهيزكاري مي نمودند بر ايشان بركاتي از آسمان و زمين مي گشوديم ولي دروغ پنداشتند پس ما ايشان را به سبب آنچه كسب كردند گرفتيم (عذاب كرديم).

و فاطمه زهرا عليها السلام اين آيه را به عنوان نمونه اي از اثرات قبول همگاني خلافت امير مومنان مطرح نموده اند . همان مضموني كه در روايت رسول خدا و كلام عمر نيز بدان اشاره شده بود ؛ زيرا اگر علي را انتخاب مي كردند همگي ايشان را به راه راست هدايت مي كرد اما چنين نكردند .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)

* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
* کد امنیتی:
  

بازگشت