درباره ما

آیا در تفسیر آیه‌ی نور، فضائلی برای اهل بیت علیهم السلام نقل شده است؟
کد سؤال: ۱۰۰۶۳امامت و ائمه (علیهم السلام) »فضائل اهل بیت (ع)
تعداد بازدید: ۷۶۲
آیا در تفسیر آیه‌ی نور، فضائلی برای اهل بیت علیهم السلام نقل شده است؟

سؤال:

آيا در تفسير آيه‌ي نور، فضائلي براي اهل بيت عليهم السلام نقل شده است؟ اعتبار سه تفسير‌«البرهان»، «نور الثقلين» و «بيان السعاده» در نزد شيعه را بيان کنيد.

مقدمه:

آيه‌ي‌ نور از آيات معروف قرآن کريم است، که در سوره مبارکه‌ي نور آمده است:

«اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ» (نور/۳۵)

« خداوند نور آسمانها و زمين است و مَثَل نورش همانند چراغدانى است که در آن چراغى (پرفروغ) باشد، آن چراغ در حبابى قرار گيرد، حبابى (شفاف و درخشنده) همچون ستاره اى فروزان، چراغى که افروخته مى‌شود از (روغن) درخت پربرکت زيتونى که نه شرقى است و نه غربى روغنش (آنچنان صاف و خالص است که) نزديک است بدون تماس با آتش شعلهور شود نورى است بر فراز نورى؛ و خدا هرکس را بخواهد با نور خود هدايت مى‌کند، و خدا براى مردم مثلها مى‌زند و خداوند به هر چيزى داناست».

احاديث متعددي در ذيل اين آيه‌ي‌ شريفه وارد شده که آن را به اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله تفسير کرده اند. در واقع آيه‌ي شريفه نور، در صدد بيان فضائل اهل بيت عليهم السلام است.

قبل از بيان اين احاديث، توجه به يک مقدمه لازم است و آن اينکه از نظر فقهاي شيعه اعتبار احاديث، به صرف کتابهايي که آنها را نقل کرده‌اند نيست؛ بلکه به سند و محتواي آنهاست. (اين مسئله مسلّم و بديهي است و در کتابهاي مختلف رجالي بدان تصريح شده است.)

ما در اين نوشتار، فضيلت اهل بيت عليهم السلام در آيه‌ي نور را در دو بخش مورد بررسي قرار مي‌دهيم.

الف) فضيلت اهل بيت عليهم السلام در آيه‌ي نور در منابع شيعه

ب) فضيلت اهل بيت عليهم السلام در آيه‌ي نور در منابع اهل سنت

بخش اول: اثبات فضيلت اهل بيت عليهم السلام در آيه نور الف) در منابع شيعه:

احاديث فراواني در کتابهاي مهم روايي و تفسيري شيعه، آيه‌ي‌ نور را به اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله تفسير نموده و اين آيه‌ را از فضائل ايشان برشمرده‌اند که از جمله آنها منابع زير است :

کافي، ج ۱، ص ۱۹۵ و ج ۸، ص ۳۷۹- ۳۸۰ ؛ توحيد، صدوق، ص ۱۵۷- ۱۵۹ ؛ تفسير قمي، ج ۲، ص ۱۰۲ ؛ تفسير فرات الکوفي، ص ۲۸۱ – ۲۸۲ ؛ مناقب آل ابي طالب، ج ۱، ص۲۴۰؛ البرهان في تفسير القرآن، ج ۴، ص ۶۷ - ۷۰ ؛ تفسير نور الثقلين، ج ۳، ص ۶۰۲-۶۰۴

ما از ميان انبوه روايات، تنها به ذکر چند روايت صحيح از دو کتاب تفسير قمي و توحيد صدوق اکتفا کرده و سپس سند آنها را نيز مورد بررسي قرار مي‌دهيم.

۱) روايت کتاب تفسير قمي:

متن روايت، در تفسير اين آيه‌ي شريفه اين است:

«حدثني أبي عن عبد الله بن جندب قال كتبت إلى أبي الحسن الرضا عليه السلام اسأل عن تفسير هذه الآية فكتب إلي الجواب : اما بعد فان محمدا كان امين الله في خلقه فلما قبض النبي صلى الله عليه و آله كنا أهل البيت ورثته فنحن أمناء الله في ارضه عندنا علم المنايا و البلايا وأنساب العرب و مولد الاسلام و ما من فئة تضل مأة به و تهدي مأة به إلا ونحن نعرف سائقها و قائدها و ناعقها و إنا لنعرف الرجل إذا رأيناه بحقيقة الايمان و حقيقة النفاق و ان شيعتنا لمكتوبون بأسمائهم و أسماء آبائهم اخذ الله علينا و عليهم الميثاق يردون موردنا و يدخلون مدخلنا ليس على ملة الاسلام غيرنا و غيرهم إلى يوم القيامة ، نحن آخذون بحجزة نبينا و نبينا آخذ بحجزة ربنا و الحجزة النور و شيعتنا آخذون بحجزتنا ، من فارقنا هلك و من تبعنا نجا و المفارق لنا و الجاحد لولايتنا كافر و متبعنا و تابع أوليائنا مؤمن ، لا يحبنا كافر و لا يبغضنا مؤمن و من مات و هو يحبنا كان حقا على الله ان يبعثه معنا ، نحن نور لمن تبعنا ، و هدى لمن اهتدى بنا و من لم يكن منا فليس من الاسلام في شئ و بنا فتح الله الدين و بنا يختمه ، و بنا أطعمكم الله عشب الأرض ، و بنا انزل الله قطر السماء ، و بنا آمنكم الله من الغرق في بحركم و من الخسف في بركم و بنا نفعكم الله في حياتكم و في قبوركم و في محشركم و عند الصراط و عند الميزان و عند دخولكم الجنان ، مثلنا في كتاب الله كمثل مشكاة و المشكاة في القنديل فنحن المشكاة فيها مصباح ، المصباح محمد رسول الله صلى الله عليه وآله " المصباح في زجاجة " من عنصرة طاهرة " الزجاجة كأنها كوكب دري يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية ولا غربية " لا دعية و لا منكرة " يكاد زيتها يضئ و لو لم تمسسه نار " القرآن " نور على نور يهدي الله لنوره من يشاء و يضرب الله الأمثال للناس و الله بكل شئ عليم " فالنور علي عليه السلام يهدي الله لولايتنا من أحب وحق على الله ان يبعث ولينا مشرقا وجهه منيرا برهانه ظاهرة عند الله حجته حق على الله ان يجعل أولياءنا المتقين و الصديقين و الشهداء و الصالحين و حسن أولئك رفيقا ، فشهداؤنا لهم فضل على الشهداء بعشر درجات و لشهيد شيعتنا فضل على كلّ شهيد غيرنا بتسع درجات نحن النجباء و نحن افراط الأنبياء و نحن أولاد الأوصياء و نحن المخصوصون في كتاب الله و نحن أولى الناس برسول الله صلى الله عليه و آله و نحن الذين شرع الله لنا دينه فقال في كتابه : شرع لكم من الدين ما وصى به نوحا و الذي أوحينا إليك - يا محمد . و ما وصينا به إبراهيم و إسماعيل و إسحاق و يعقوب ، قد علمنا و بلغنا ما علمنا و استودعنا علمهم و نحن ورثة الأنبياء و نحن ورثة اولي العلم و أولي العزم من الرسل ان أقيموا الدين ( و لا تموتن إلا و أنتم مسلمون ) كما قال الله (و لا تتفرقوا فيه و ان كبر على المشركين ما تدعوهم إليه) من الشرك من اشرك بولاية علي عليه السلام (ما تدعوهم إليه) من ولاية علي عليه السلام يا محمد (فيه هدى و يهدي إليه من ينيب) من يجيبك إلي بولاية علي عليه السلام و قد بعثت إليك بكتاب فتدبره و افهمه فإنه شفاء لما في الصدور و نور.»

«علي بن ابراهيم از پدرش، از عبدالله بن جندب روايت کرده است که گفت: در ضمن نامه‌اي به امام رضا عليه السلام از ايشان راجع به تفسير آيه‌ي نور (خداوند نور آسمانها و زمين است‌... و خدا به هر چيزي داناست) سؤال کردم، آن حضرت در پاسخ من چنين نوشتند: «همانا محمّد صلي الله عليه و آله امينِ خدا در ميان خلق او بود، و چون پيامبر رحلت فرمود، ما اهل‌ بيت وارثان او شديم‌، بنابراين ما نيز امناي خدا در زمين هستيم‌، علم مرگها و بلاها و نَسبهاي عرب و زادگاه اسلام نزد ماست‌. هيچ گروهي نيست که صد نفر را گمراه يا صد نفر را هدايت کند مگر آنکه ما مي‌دانيم از کجا نشأت مي‌گيرد و رهبر و فتنه‌گر آن کيست‌، ما هر مردي را که مي‌بينيم مي‌فهميم آيا براستي مؤمن است يا منافق‌. شيعيان ما به نام خود و نام پدرانشان (نزد ما) شناخته شده هستند. خدا از ما و از آنان‌ (پيرامون ولايت) پيمان گرفته است‌، هر جا که ما از آن عبور کنيم، آنها نيز از آنجا عبور خواهند کرد و هر جا که ما واردش شويم، آنان هم وارد مي‌شوند. جز ما و آنان، تا روز قيامت، کسي ديگر بر آيين اسلام نيست‌. ما به کمربند و مقام پيامبرمان تمسّک جسته‌ايم و پيامبر ما به کمربند و مقام پروردگارمان و شيعيان ما به‌ کمربند و مقام ما تمسّک جسته‌اند – و مقصود از کمربند و مقام، نور است- هر که از ما جدا شود هلاک گردد و هر که از ما پيروي کند نجات يابد و جدا شونده از ما و منکر ولايت ما کافر است و پيرو ما و دوستان ما مؤمن. هيچ کافري ما را دوست نمي‌دارد و هيچ مؤمني دشمنمان‌ نمي‌دارد، هر کس با دوستي ما از دنيا برود بر خداست که او را با ما برانگيزد. ما براي کسي که از ما پيروي کند نور و روشنايي هستيم، و براي هر کس که از ما راهنمايي بجويد راهنماييم‌، هر که از ما نباشد از اسلام بهره‌اي ندارد، خداوند دين را با ما آغاز کرده است و به ما ختم مي‌کند، به برکت وجود ماست که خداوند گياهان زمين را براي شما مي‌روياند، به برکت وجود ماست که خداوند از آسمان باران مي‌فرستد، به‌ برکت وجود ماست که خداوند شما را از غرق شدن در دريا و فرو رفتن در کام زمين نگه‌ مي‌دارد و به واسطه ماست که خداوند در زندگي‌تان و در قبرهايتان و در محشرتان، و در هنگام صراط و ميزان و ورود به بهشت به شما فائده مي‌بخشد. مثل ما در کتاب خدا، مثل چراغداني است که درونش چراغ است، پس ما چراغدان‌ هستيم که در آن چراغي باشد، و چراغ همان محمد رسول خداست، آن چراغ درون‌ شيشه است‌ از عنصري پاک و آن شيشه چونان ستاره درخشنده‌اي است‌ برافروخته از روغن درخت پر برکت زيتون که نه شرقي و نه غربي است‌ يعني نه‌ نطفه ناپاک است و نه مجهول النسب. روغنش روشني بخشد هر چند آتشي بدان نرسد (که مقصود از آتش قرآن است) نوري بر روي نور است و خدا هر کس را که‌ بخواهد به نور خويش هدايت مي‌کند و خدا براي مردم مثَلهايي مي‌آورد و خدا به هر چيزي‌ داناست. اين نور، علي‌(عليه السلام) است و خداوند هر که را که دوست داشته باشد با ولايت ما راهنمايي مي‌کند. بر خداست که دوستدار ما را با چهره‌اي تابان و برهاني روشن و حجتي آشکار نزد خود، برانگيزد، بر خداست که دوستان ما را در زمره پرهيزگاران و صديقان و شهيدان و صالحان قرار دهد، و چه نيکو رفيقان و همدماني هستند ايشان‌. شهداي ما بر ساير شهدا ده درجه برتري دارند و شهيد شيعه ما بر شهيد غير ما نه‌ درجه‌ برتري دارد. ماييم برگزيدگان و ماييم بازماندگان پيامبران و فرزندان اوصياي پيامبران‌ و ماييم شخصيتهاي ويژه و نمونه در کتاب خدا. ما از همه مردم به رسول خدا صلي الله عليه و آله نزديکتريم و اين ما هستيم که خداوند دينش را برايمان مقرر کرده و در کتاب خود فرموده است: براي شما از دين، همان چيزي را مقرر کرد که به نوح سفارش کرد و آنچه را به تو وحي کرديم -اي محمد- و آنچه را به ابراهيم و موسي و عيسي سفارش کرديم‌، به ما آموخت و آنچه را که بايد بياموزد به ما رساند و علوم اين پيامبران را به ما سپرد و ما وارثان پيامبران هستيم و ما وارثان صاحبان علم و وارثان پيامبران اولوالعزم هستيم و آن سفارش اين بود که دين را به پا داريد و جز بر اسلام نميريد. چنانکه خداوند فرمود «و در دين پراکنده و فرقه‌ فرقه نشويد، تحمل آنچه بدان دعوت مي‌کنيد بر مشرکان دشوار است» يعني تحمل آنچه بدان دعوت مي‌کنيد، (ولايت علي عليه السلام)‌ بر کساني که‌ به ولايت علي عليه السلام مشرک شدند دشوار است. اي محمد! هدايت در اوست و خداوند هر کس را که بدو باز گردد به سوي خود هدايت مي‌فرمايد. يعني هر کس که دعوتِ تو يا ولايت علي(ع) را بپذيرد. (اي عبدالله بن جندب‌) اين نامه را براي تو مي‌فرستم‌، پس در آن نيک بيندش و سعي‌ کن مطالب آن را بفهمي‌، چرا که مطالب آن شفا بخش سينه‌ها و روشنگر دلهاست‌.»

قمي، علي بن إبراهيم ، _متوفاي حدود ۳۲۹ق _، تفسير القمي، ج ۲، ص ۱۰۴، تصحيح، تعليق و مقدمه: السيد طيب الموسوي الجزائري، قم، دار الكتاب، ۱۴۰۴ق.

بررسي سند: علي بن ابراهيم قمي:

نجاشي درباره ايشان مي‌نويسد:

«علي بن إبراهيم بن هاشم أبو الحسن القمي، ثقة في الحديث، ثبت، معتمد، صحيح المذهب»

«علي بن ابراهيم بن هاشم كنيه اش ابوالحسن قمي است وي در نقل حديث مورد وثوق است. ثابت، مورد اعتماد و داراي مذهب صحيح است»

ابن داود حلّي، حسن بن علي، _متوفاي ۷۴۰ق_، رجال ابن داود، ص ۱۳۵، تحقيق وتقديم : سيد محمد صادق آل بحر العلوم، نجف اشرف، مطبعة الحيدرية ،۱۳۹۲ ق.

‏ ابراهيم بن هاشم القمي:

مرحوم آيت الله العظمي خويي درباره ايشان مي‌فرمايد:

«لا ينبغي الشك في وثاقة إبراهيم بن هاشم» ؛

«در مورد وثوق بودن ابراهيم بن هاشم قمي جاي هيچگونه شکي نيست»

خويي، ابوالقاسم، _متوفاي ۱۴۱۳ق_، معجم رجال الحديث، ج ۱، ص ۲۹۱، مرکز نشر الثقافة الاسلاميه، پنجم، ۱۴۱۳ق.

علامه‌ي حلي مي‌فرمايد:

«الأرجح قبول قوله»

«قبول گفتار ابراهيم بن هاشم ارجحيت دارد»

حلّي، حسن بن يوسف، _متوفاي ۷۲۶ق_، خلاصة الاقوال في معرفة الرجال، ص ۴۹ ، تحقيق:الشيخ جواد القيومي،مؤسسة نشر الفقاهة، اول، ۱۴۱۷ق.

جناب سيد بن طاووس در کتاب فلاح السائل، پس از نقل روايتي که يکي از راويانش ابراهيم بن هاشم است، تصريح مي‌کند:

«رواة الحديث ثقات بالاتفاق»

«تمام راويان روايت (از جمله ابراهيم بن هاشم) به اتفاق همه بزرگان شيعه مورد وثوق و اطمينان هستند».

ابن طاوس، علي بن موسي، _متوفاي ۶۶۴ق_، فلاح السائل، ص ۱۵۸، بي تا

عبد الله بن جندب:

شيخ طوسي ايشان را ثقه مي‌داند و تصريح مي‌كند:

عبدالله بن جندب: ثقة

«عبد الله بن جندب مورد وثوق و اطمينان است»

طوسي، محمد بن حسن، ـ متوفاي ۴۶۰ق ـ الابواب (رجال طوسي)، ص ۳۴۰، تحقيق : جواد القيومي الإصفهاني، قم، مؤسسة النشر الإسلامي اول، ۱۴۱۵ق.

ابن داود حلي نيز مي‌نويسد:

«كان مجتهدا جليل‏ القدر ثقة قال له أبو الحسن عليه السلام: إني راض عنك و الله و رسوله و قال إنه من المخبتين»

«عبدالله بن جندب مجتهدي والامقام و مورد اطمينان بوده است امام علي بن موسي الرضا عليه السلام درباره ايشان مي‌فرمايند: قطعا من از تو رضايت دارم و خدا و رسول خدا نيز از تو رضايت دارند. در جاي ديگر فرمودند: قطعا عبدالله بن جندب از فروتنان و متواضعان است.»

ابن داود حلّي، حسن بن علي، ـ متوفاي۷۴۰ق ـ رجال ابن داود، ص ۱۱۷، مقدمه و تحقيق: سيد محمد صادق آل بحر العلوم، نجف اشرف، مطبعة الحيدرية ،۱۳۹۲ ق.

افزون بر اين توثيقات، مرحوم حرّ عاملي در انتهاي کتاب وزين وسائل الشيعه، طريق روايت عبدالله بن جندب را از علي بن ابراهيم ذکر مي‌کند که اين ذکر طريق اعتبار روايت مورد بحث را کاملا تأييد مي‌کند.

حرّ عاملي، محمد بن الحسن، ـ متوفاى ۱۱۰۴ ق ـ، وسائل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعه، ج ۳۰، ص ۶۷، تحقيق:مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث، نشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، قم، ۱۴۱۴ق

بدين ترتيب، روايت کتاب تفسير قمي در تفسير آيه‌ي نور به فضائل اهل بيت عليهم السلام از نظر سندي کاملا صحيح بوده و کوچکترين اشکالي بر آن وارد نيست.

۲) روايات کتاب توحيد صدوق

مرحوم صدوق در کتاب توحيد پيرامون فضيلت اهل بيت در آيه‌ي نور، بابي را مطرح مي‌کند تحت عنوان: «تفسير قول الله عزّ و جلّ: الله نور السماوات والأرض» و در ضمن آن باب رواياتي را در اين باره نقل مي‌کند. ما به ذکر سه روايت از آن روايات مي‌پردازيم.

روايت اول:

«حدثنا إبراهيم بن هارون الهيتي ، قال : حدثنا محمد بن أحمد بن أبي الثلج ، قال : حدثنا جعفر بن محمد بن الحسين الزهري ، قال : حدثنا أحمد بن صبيح قال : حدثنا ظريف بن ناصح ، عن عيسى بن راشد ، عن محمد بن علي بن الحسين عليهم السلام في قوله عز وجل : (كمشكاة فيها مصباح) ، قال : المشكاة نور العلم في صدر النبي صلى الله عليه وآله ( المصباح في زجاجة ) الزجاجة صدر علي عليه السلام ، صار علم النبي صلى الله عليه وآله إلى صدر علي عليه السلام ( الزجاجة كأنها كوكب دري يوقد من شجرة مباركة ) قال : نور ، (لا شرقية ولا غربية) قال : لا يهودية ولا نصرانية (يكاد زيتها يضئ ولو لم تمسسه نار) قال : يكاد العالم من آل محمد عليهم السلام يتكلم بالعلم قبل أن يسأل ، (نور على نور) يعني : إماما مؤيدا بنور العلم والحكمة في إثر إمام من آل محمد عليهم السلام ، وذلك من لدن آدم إلى أن تقوم الساعة . فهؤلاء الأوصياء الذين جعلهم الله عز وجل خلفاءه في أرضه وحججه على خلقه لا تخلو ا الأرض في كل عصر من واحد منهم عليهم السلام».

«إبراهيم بن هارون هيتي از محمد بن أحمد بن أبي الثلج از جعفر بن محمد بن الحسين الزهري از أحمد بن صبيح از ظريف بن ناصح عيسي بن راشد از امام محمد باقر عليه السلام درباره آيه‌ي شريفه (مانند چراغداني که در آن چراغ است) نقل مي‌کند که آن حضرت فرمود: چراغدان نور علم در سينه نبي اکرم صلي الله عليه و آله است (چراغ در شيشه‌اي هست) شيشه سينه امام علي عليه السلام است؛ علم نبي اکرم صلي الله عليه و آله به سينه علي عليه السلام وارد شده (شيشه مانند ستاره درخشاني است که از درخت پر برکتي نور مي‌گيرد) و آن نور است. (نه شرقي و نه غربي است) يعني نه يهوديت و نه مسيحيت است (نزديک است که روغن آن نور دهد هرچند آتشي بدان نرسيده باشد) يعني نزديک است که عالم آل محمد صلي الله عليه و آله علم را بيان کند قبل از اينکه از او سوال شود. (نوري بر نور است) يعني امامي مويّد به نور علم و حکمت در پي امام ديگري از آل محمد صلي الله عليه و آله و آن از زمان حضرت آدم تا زمان قيامت است. پس آنها اوصياء هستند که خداوند آنها را جانشينان خود در زمين و حجتهاي خود بر مخلوقاتش قرار داد. زمين در هيچ زماني از يکي از آنها خالي نخواهد ماند.»

صدوق، محمد بن علي، _متوفاى ۳۸۱ق_، التوحيد، ص ۱۵۸، تصحيح و تعليق:سيد هاشم حسيني تهراني، قم، انتشارات جامعه مدرسين، بي تا

بررسي سند: ابراهيم بن هارون:

مرحوم آية الله العظمي خويي درباره‌ي او مي‌نويسد:

«ابراهيم بن هارون الهيتي : من مشايخ الصدوق» ؛

«از اساتيد حديثِ شيخ صدوق است»

خويي، ابوالقاسم، ـ متوفاي ۱۴۱۳ق ـ، معجم رجال الحديث، ج ۱، ص ۲۸۹، مرکز نشر الثقافة الاسلاميه، پنجم، ۱۴۱۳ق.

محمد بن احمد:

مرحوم نجاشي درباره‌اش مي‌نويسد:

«محمد بن احمد بن ابي الثلج: ثقة، عين کثير الحديث»

«محمد بن احمد بن ابي الثلج مورد وثوق، معتمد، سرشناس و داراي حديث بسيار است.»

نجاشي،احمد بن علي، ـ متوفاي ۴۵۰ق ـ فهرست اسماء مصنفي الشيعة ( رجال النجاشي )، ص ۳۸۱، قم، انتشارات اسلامي، پنجم، ۱۴۱۶ق.

جعفر بن محمد بن الحسيي:

مرحوم نجاشي درباره‌ي او نيز مي‌نويسد:

«جعفر بن محمد بن الحسين: كان وجها في الطالبيين متقدما و كان ثقة في أصحابنا سمع و أكثر و عمر و علا أسناده‏»

«در بين طالبيين چهره موجّه و شناخته شده‌اي بود و در بين اصحاب ما مورد وثوق است. داراي حديث فراوان، عمر طولاني و اسناد عالي است».

نجاشي، احمد بن علي، ـ متوفاي ۴۵۰ق ـ فهرست اسماء مصنفي الشيعة (رجال النجاشي)، ص ۱۲۲، قم، انتشارات اسلامي، پنجم، ۱۴۱۶ق.

احمد بن صبيح:

مرحوم نجاشي درباره‌اش مي‌نويسد:

«احمد بن صبيح: كوفي، ثقة»

«اهل کوفه و مورد وثوق است»

نجاشي، احمد بن علي، ـ متوفاي ۴۵۰ق ـ فهرست اسماء مصنفي الشيعة (رجال النجاشي)، ص ۷۸، قم، انتشارات اسلامي، پنجم، ۱۴۱۶ق.

ظريف بن ناصح:

مرحوم نجاشي درباره‌اش مي‌نويسد:

«ظريف بن ناصح: كان ثقة في حديثه ، صدوقا»

« در نقل حديث مورد وثوق و بسيار راستگوست»

نجاشي،احمد بن علي، ـ متوفاي ۴۵۰ق ـ فهرست اسماء مصنفي الشيعة (رجال النجاشي)، ص ۲۰۹، قم، انتشارات اسلامي، پنجم، ۱۴۱۶ق

عيسي بن راشد:

مرحوم نجاشي درباره‌اش آورده‌است:

«عيسي بن راشد: ثقة»

«مورد وثوق است»

نجاشي،احمد بن علي، ـ متوفاي ۴۵۰ق ـ فهرست اسماء مصنفي الشيعة (رجال النجاشي)، ص ۲۹۵، قم، انتشارات اسلامي، پنجم، ۱۴۱۶ق.

در ميان اين راويان، تنها «ابراهيم بن هارون الهيتي» در منابع رجالي به وثاقتش تصريح نشده و البته وي از مشايخ مرحوم صدوق است و از نظر ايشان مورد وثوق مي‌باشد که در روايت سوم به آن خواهيم پرداخت.

روايت دوم :

«و قد روي عن الصادق عليه السلام أنه سئل عن قول الله عز وجل : ( الله نور السماوات و الأرض مثل نوره كمشكاة فيها مصباح ) فقال : هو مثل ضربه الله لنا ، فالنبي صلى الله عليه وآله و الأئمة صلوات الله عليهم أجمعين من دلالات الله وآياته التي يهتدى بها إلى التوحيد و مصالح الدين و شرائع الإسلام و الفرائض و السنن ، و لا قوة إلا بالله العلي العظيم» .

«و از امام صادق عليه السلام پيرامون آيه‌ي شريفه نور سوال شد آن حضرت فرمود: اين آيه‌ي مثَلي است که خدا براي ما بيان کرده است پس پيامبر صلى الله عليه وآله و ائمه صلوات الله عليهم أجمعين از دلائل و نشانه هاي خدا هستند که خدا بوسيله آنها به سوي توحيد، مصالح دين، برنامه‌هاي اسلام و واجبات و مستحبات هدايت مي‌فرمايد و هيچ قدرت و نيرويي نيست مگر به قدرت و نيروي خداي بلند مرتبه و بزرگ»

صدوق، محمد بن علي، ـ متوفاى ۳۸۱ق ـ، التوحيد، ص ۱۵۷، تصحيح و تعليق:سيد هاشم حسيني تهراني، قم، انتشارات جامعه مدرسين، بي تا

روايت سوم :

مرحوم صدوق بعد از اينکه در روايت قبل آيه‌ را به اهل بيت عليهم السلام تفسير مي نمايد، براي تائيد اين مسأله به روايت «ابراهيم بن هارون الهيتي» استناد مي‌کند و چنين مي‌گويد:

«و تصديق ذلك ما حدثنا به إبراهيم بن هارون الهيتي بمدينة السلام ، قال : حدثنا محمد بن أحمد بن أبي الثلج ، قال : حدثنا الحسين بن أيوب ، عن محمد بن غالب عن علي بن الحسين ، عن الحسن بن أيوب ، عن الحسين بن سليمان ، عن محمد بن مروان الذهلي عن الفضيل بن يسار ، قال : قلت لأبي عبد الله الصادق عليه السلام : ( الله نور السماوات والأرض ) ؟ قال : كذلك الله عز وجل ، قال : قلت : ( مثل نوره ) ؟ قال : محمد صلى الله عليه وآله ، قلت ( كمشكاة ) ؟ قال : صدر محمد صلى الله عليه وآله ، قال : قلت : ( فيها مصباح ) ؟ قال : فيه نور العلم يعني النبوة ، قلت : ( المصباح في زجاجة ) ؟ قال : علم رسول الله صلى الله عليه وآله صدر إلى قلب علي عليه السلام ، قلت : ( كأنها ) ؟ قال : لأي شئ تقرأ كأنها ، فقلت : فكيف جعلت فداك ؟ قال : كأنها كوكب دري قلت : ( يوقد من شجرة زيتونة مباركة لا شرقية ولا غربية ) ؟ قال : ذلك أمير المؤمنين علي ابن أبي طالب عليه السلام لا يهودي ولا نصراني ، قلت : ( يكاد زيتها يضئ ولو لم تمسسه نار ) ؟ قال : يكاد العلم يخرج من فم العالم من آل محمد من قبل أن ينطق به قلت : ( نور على نور ) ؟ قال : الإمام في إثر الإمام عليه السلام» .

«و گواه بر صحت روايت و مطلب قبل، اين روايت است که ابراهيم بن هارون هيتي در مدينه السلام براي ما نقل کرد که محمد بن احمد بن ابي الثلج گفت: حسين بن ايوب از محمد بن غالب از علي بن الحسين از حسن بن ايوب از حسين بن سليمان از محمد بن مروان ذهلي از فضيل بن يسار نقل کرد که به امام صادق عليه السلام گفتم: آيه‌ي شريفه «خدا نور آسمانها و زمين است» (به چه معناست؟) فرمود: خداي عزيز و والا مقام اينچنين است. عرض کردم: (مثَل نور خدا) يعني چه؟ فرمود: حضرت محمد صلى الله عليه وآله عرض کردم: مانند چراغدان؟ فرمود: يعني سينه و قلب حضرت محمد صلى الله عليه وآله عرض کردم: (در آن چراغي است)؟ فرمود: يعني در آن نور علم نبوّت است. عرض کردم: (چراغ در شيشه‌ايست) يعني چه؟ فرمود: يعني علم نبيّ اکرم صلى الله عليه وآله به قلب علي بن ابيطالب عليه السلام صادر گرديد. عرض کردم: (گويا آن)؟ حضرت فرمود: چرا چنين مي‌خواني؟ عرض کردم پس چگونه است فدايت شوم؟ فرمود: گويا آن ستاره درخشاني است. عرض کردم: (از درخت پر برکت زيتون نور مي‌گيرد که نه شرقي و نه غربي است) يعني چه؟ فرمود: آن علي بن ابيطالب عليه السلام است که نه يهودي است و نه مسيحي. عرض کردم: (نزديک است روغن آن نور دهد گرچه آتشي بدان نرسيده باشد) فرمود: يعني نزديک است که علم از دهان عالم آل محمد خارج شود هرچند آغاز به سخن نکرده باشد. عرض کردم: (نوري بر نور)؟ فرمود: يعني امامي در پي امام ديگر عليه السلام »

صدوق، محمد بن علي، ـ متوفاى ۳۸۱ق ـ، التوحيد، ص ۱۵۸، تصحيح و تعليق:سيد هاشم حسيني تهراني، قم، انتشارات جامعه مدرسين، بي تا

بنابراين «ابراهيم بن هارون الهيتي» نيز مورد وثوق مي‌باشد چراکه مرحوم صدوق روايت او را –که استادش در حديث است- به عنوان گواه بر صحت روايت ديگري عنوان مي‌کند. در درستي اين تفسير از آيه‌ي نور ، روايت «ابراهيم بن هارون الهيتي» ما را کفايت مي کند.

ب) در منابع اهل سنت: روايت کتاب «مناقب علي بن ابيطالب عليه السلام»

ابن مغازلي شافعي در کتابش مناقب علي بن ابيطالب، حديث زيبايي به مضمون احاديث شيعه روايت مي‌کند که آن را مورد بررسي قرار مي‌دهيم:

«أخبرنا أحمد بن محمد بن عبد الوهاب إجازة أنّ أبا أحمد عمر بن عبد الله بن شَوذَب أخبرهم قال : حدثنا محمد بن الحسن بن زياد حدّثنا أحمد بن الخليل بِبَلخ حدّثني محمد بن أبي محمود حدّثنا يحيى بن أبي معروف حدّثنا محمد بن سهل البغدادي عن موسى بن القاسم عن عليّ بن جعفر قال : سألت أبا الحسن ( عليه السلام ) عن قول الله عزّ وجلّ ( كَمِشْكاة فِيها مِصْباحٌ ) قال : " المِشكاةُ " فاطمة ، " و المصباح " الحسن . و الحسين " الزّجاجة " ( كأنّها كَوكبٌ دُرِّيٌّ ) قال : كانت فاطمة كوكباً دُريّاً من نساء العالمين ( يُوقَدُ مِن شَجَرَة مُبارَكَة ) الشّجرة المباركة إبراهيم ( لا شَرقيّة ولا غَرْبيّة ) : لا يهودية ولا نصرانية ( يكادُ زَيتُها يُضِيءُ ) قال : يكاد العلم أن ينطق منها ( ولَوْ لم تَمْسَسْهُ نارٌ ) . ( نور على نور ) قال : فيها إمام بعد إمام ( يَهدِي الله لِنُورِهِ مَنْ يَشاءِ ) قال : يهدي الله عزّ و جلّ لولايتنا من يشاء».

«احمد بن محمد بن عبدالوهاب به ما خبر داد که ابا احمد عمر بن عبدالله بن شوذب به آنها خبر داده محمد بن حسن بن زياد از احمد بن خليل در بلخ از محمد بن ابي محمود از يحيي بن ابي معروف از محمد بن سهل بغدادي از موسي بن قاسم از علي بن جعفر نقل کرد که گفت: از ابا الحسن درباره آيه‌ي شريفه مانند چراغداني که در آن حباب باشد سوال کردم فرمود: چراغدان حضرت فاطمه سلام الله عليها هست و حباب حسن و حسينعليهما السلام هستند. شيشه گويا مانند ستاره‌اي درخشان است. فرمود: فاطمه سلام الله عليها ستاره‌اي درخشان است از زنان عالميان. نور مي‌گيرد از درخت پر برکت درخت پربرکت ابراهيم (نه شرقي و نه غربي است) يعني نه يهودي و نه مسيحي است (نزديک است که روغنش نور دهد) يعني نزديک است که علم از آن به سخن درآيد (گرچه آتشي بدان نرسيده باشد) (نوري بر نور) يعني در آن امامي پس از امام (خدا هرکه را بخواهد به نور خود هدايت مي‌کند) فرمود: يعني خدا هر که را بخواهد به ولايت ما هدايت مي‌کند.»

ابن مغازلي شافعي،علي بن محمد، ـ متوفّاى ۴۸۳ق ـ، مناقب علي بن ابي طالب،ص ۲۹۳، انتشارات سبط النبي ( صلى الله عليه وآله وسلم )، اول، ۱۴۲۶ق.

شخصيت ابن مغازلي شافعي از ديدگاه علماي اهل سنت:

سمعاني پيرامون شخصيت وي چنين مي‌نويسد:

«كان فاضلا عارفا برجالات واسط و حديثهم و كان حريصا على سماع الحديث و طلبه»

«ابن مغازلي فاضل و عارف به دانشمندان حديث شهر واسط و احاديث آنها بود و بسيار مشتاق شنيدن حديث و دريافت آن بود.»

سمعاني،عبد الكريم بن محمد، ـ متوفاى ۵۶۲ ق ـ، الانساب، ج ۲ ، ص ۱۳۷، مقدمه و تعليق: عبد الله عمر البارودي، دار الجنان، اول، ۱۴۰۸ق.

محمد بن عبدالله الحضرمي نيز او را چنين مي ستايد:

«كان محدثا يسند إليه في زمانه، روى عنه الكثير، و هو عن جماعة، و كان ثقة أمينا، صدوقا معتمدا في منقولاته مسندا إليه في مروياته ، له كتب منها ... كتاب في مناقب سيدنا علي كرم الله وجهه ، جمع فيه فأوعى ، نقل فيه عن ثقات الرواة.»

«محمد بن عبدالله الحضرمي مي‌گويد: ابن مغازلي محدّثي بود که در زمان خودش به گفتارش استناد مي‌شد. افراد بسياري از او روايت نقل کردند و او نيز از افراد بسياري روايت نقل کرد. او مورد وثوق و امانتدار بود. بسيار راستگو و در آنچه نقل مي‌کرد، مورد اعتماد بود. در رواياتش مورد استناد و اطمينان بود. کتابهايي دارد که از جمله آنها کتابي است در مناقب آقايمان حضرت علي کرم الله وجهه که در آن مطالب مهمي را جمع‌آوري کرده و در آن از راويان مورد وثوق و مطمئن روايت نقل مي‌کند.»

حسيني ميلاني، سيد علي، معاصر، نفحات الازهار، ج ۷، ص ۱۳۸، ناشر: مولف، اول، ۱۴۱۴ق. به نقل از الميزان القاسط، ص ۱۹.

بخش دوم: بررسي اعتبار سه تفسير «البرهان» «نور الثقلين» و «بيان السعاده» الف: تفسير البرهان:

کتاب «البرهان في تفسير القرآن» تأليف علامه «سيد هاشم بحراني» (م. ۱۱۰۷ق.) است. اين کتاب، تفسير قرآن کريم به روش حديثي است و مولف آن، آيات قرآن را بر اساس احاديث اهل بيت عليهم السلام تفسير کرده است. بدين صورت که احاديث پيامبر اکرم و اهل بيت ايشان صلوات الله عليهم که در ذيل هر آيه‌ از سوره‌هاي قرآن نقل شده را جمع‌آوري و بيان کرده است. همانگونه که قصد اصلي علامه مجلسي رحمه الله در کتاب بحار الانوار جمع آوري و حفظ گنجينه روايات اهل‌بيت عليهم السلام بوده، قصد مرحوم سيد هاشم بحراني نيز جمع آوري روايات ذيل هر آيه‌ بوده است. بنابراين احاديث اين کتاب نيز مانند سائر کتب روايي نيازمند بررسي سندي و دلالي است.

شخصيت مولف بزرگوار آن نيز ممتاز و مورد اعتماد بزرگان است؛ چنانکه علامه شيخ يوسف بحراني که از فقهاي بزرگ قرن ۱۲ (م. ۱۱۸۶ق) و صاحب کتاب «الحدائق الناضره» است ضمن ستودن مولف کتاب البرهان، درباره شخصيت او مي‌گويد:

«إنه كان فاضلا محدثا جامعا متتبعا للأخبار بما لم يسبق له سابق سوى شيخنا المجلسي ، و قد صنف كتبا عديدة تشهد بشدة تتبعه و اطلاعه»

«قطعا علامه سيد هاشم بحراني، فاضل، محدّث جامع، محقق و جوينده اخبار و احاديث است بطوريکه غير از استاد ما مجلسي، کسي ديگر از او سبقت نگرفته است و کتابهاي زيادي تأليف کرده که همگي گواه بر شدّت و دقت تتبّع و اطلاع اوست.»

البحراني، يوسف بن احمد، ـ متوفاي۱۱۸۶ق ـ، لوءلوء البحرين ص ۶۰، تحقيق و تعليق: بحر العلوم، سيد محمد صادق، مکتبة الفخري، اول، ۱۴۲۹ق.

در مجموع کتاب تفسيري «البرهان» کتابي مطمئن و مورد اعتماد است که خالي از آراء و نظريات شخصي و يا تفسير به رأي است چراکه اساس آن احاديث اهل بيت عليهم السلام است. البته همانطور که گذشت، احاديث اين کتاب نيز مانند سائر کتب روايي نيازمند بررسي سندي و دلالي مي‌باشد.

ب: تفسير نور الثقلين:

اين تفسير نيز تفسير روايي و مبتني بر احاديث معصومان عليهم السلام است که توسط «عبد علي بن جمعه حويزي» (م. ۱۱۱۲ق.)در قرن ۱۲ هجري قمري نگاشته شده است. مرحوم حويزي اديب ، شاعر و عالم توانا از منطقه خوزستان بوده است و از آنجا که تفسير وي (نور الثقلين) مبتني بر احاديث معصومان و خالي از تفسير به رأي است، تفسيري متين ، متقن و معتبر بشمار مي‌آيد.

مرحوم شيخ حرّ عاملي که از فقها و محدّثان شيعه است ، در کتاب امل الآمل درباره مرحوم حويزي مي‌نويسد:

«الشيخ الجليل عبد علي بن جمعة العروسي الحويزي ساكن شيراز. كان عالما فاضلا فقيها محدثا ثقة ورعا شاعرا أديبا جامعا للعلوم والفنون، معاصرا، له كتاب نور الثقلين في تفسير القرآن أربع مجلدات أحسن فيه وأجاد، نقل فيه أحاديث النبي و الائمة عليهم السلام في تفسير الآيات من أكثر كتب الحديث ولم ينقل فيه عن غيرهم، وقد رأيته بخطه و استكتبته منه.»

«شيخ جليل القدر، عبد علي بن جمعه عروسي حويزي، ساکن شيراز ، دانشمندي فاضل و فقيه و محدّثي مورد وثوق و با تقوا و شاعري اديب و جامع علوم و فنون و معاصر (عصر شيخ حرّ عاملي) است. کتابي به نام نور الثقلين در تفسير قرآن دارد که چهار جلد است و در آن مطالب نيکو و خوبي آورده است. احاديث پيامبر صلي الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام را در تفسير آيات قرآن از بيشتر کتابهاي حديثي نقل کرده است و از غير ايشان چيزي نقل نکرده است و من (حرّ عاملي) آن را با خط خود او (حويزي) ديدم و از روي آن نوشتم.»

حرّ عاملي، محمد بن حسن، ـ متوفاي ۱۱۰۴ق ـ،امل الآمل، ج ۲، ص ۱۱۱، تحقيق سيد احمد حسيني، قم، دار الكتاب الاسلامي، ۱۳۶۲ش.

احاديث اين کتاب نيز مانند سائر کتب روايي نيازمند بررسي سندي و دلالي است.

ج: تفسير بيان السعاده في مقامات العباده :

مولف اين تفسير، سلطان محمد گنابادي (۱۲۵۱- ۱۳۲۷ق) ملقب به سلطان عليشاه، از اقطاب فرقه گناباديه صوفيه است.

مولف، تفسير خود را در اوائل قرن چهاردهم به پايان رسانده و مي‌توان گفت که اين تفسير نخستين تفسير عرفاني است که در آن همه سوره‌ها و آيات قرآن کريم تفسير شده است. با اين وجود، تفسير بيان السعاده تفسير قابل اعتمادي براي شيعه بشمار نمي‌آيد. برخي ديدگاههاي نادرست و خطاهاي فاحش مولف در تفسير بيان السعاده آن را از درجه اعتبار نزد شيعه ساقط نموده است از جمله آنها : اعتقاد به وحدت وجود است. سلطانعلي شاه گنابادي در تفسير خود اعتقاد به وحدت وجود دارد و تمام عالم را خدا مي داند! به عنوان مثال در ذيل سوره توحيد مي‌گويد: «و لم يولد و لم ينفصل هو من شيء من الاشياء فانه لا شيء غيره حتي يکون هو منفصلا منه و مباينا له»

«و از چيزي از اشياء توليد نشده و جدا نشده پس بدرستي که در عالم چيزي جز او نيست تا از آن جدا و غير از آن باشد.»

گنابادي، سلطان محمد، ـ متوفاي ۱۳۲۷ق ـ، ترجمه: رضاخاني، محمدآقا ، رياضي، حشمت الله، متن و ترجمه تفسير بيان السعاده، ج ۱۴، ص ۹۶۶، رضاخاني، محمدآقا، ۱۳۷۹ش

همچنين در ذيل آيه‌ي شريفه «و قضي ربّک الا تعبدوا الّا ايّاه» مي‌گويد: «پس انسان در عبادت اختياري که براي شيطان مي‌کند مانند شيطان پرستها يا عبادتي که براي جنّ انجام مي‌دهد مانند کاهنان و پيروان جنّ يا عبادت کننده عناصر مانند بعضي از زرتشتيها يا آب و هوا و زمين مواليد پرست مانند وثني ها يا آنان که سنگ و درخت و نباتات را مي‌پرستند يا مانند پرستش حيوانات به توسط سامريها يا بعضي از هنديها و مثل جمشيدي‌ها فرعونيان که انسان پرست بودند و اقرار بر الوهيت او داشتند يا مثل بعضي از صابئيها (ستاره پرستها) يا ملائکه پرستها و نيز همانند بيشتر هنديها از جمله آنهايي که قائل به پرستش ذَکر و فرج انسان (آلت تناسلي مرد و زن) هستند مثلا بعضي از آنها قائل بر پرستش ذکر «مهاديو» ملائکه بزرگ و فرج زن او هستند همه اينها بدون اينکه بفهمند خدا را عبادت مي کنند، چون همه معبودها، مظاهر خداي تعالي به تناسب اسماي او هستند و لذا گفته شده:

اگر مومن بدانستي که بت چيست يقين کردي که دين در بت پرستي است

اگر کافر ز بت آگاه بودي چرا در دين خود گمراه بودي»

گنابادي، سلطان محمد، ـ متوفاي ۱۳۲۷ق ـ، ترجمه:رضاخاني، محمدآقا ، رياضي، حشمت الله، متن و ترجمه تفسير بيان السعاده، ج ۸، ص ۲۵۱ و ۲۵۲، رضاخاني، محمدآقا، ۱۳۷۹ش

بنابراين، دو تفسير «البرهان» و «نور الثقلين» از تفاسير معتبر شيعه بوده ولي تفسير «بيان السعاده في مقامات العباده» تفسير غير معتبر است.

*موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف)

* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
* کد امنیتی:
  

بازگشت